یافتن پست: #وفاداری

saeed
saeed

یه نگاه به کفش های قشنگت کن دو عاشق ؛


 دو یار که بدون هم جایی نمیرن با هم خاکی 


میشن با هم میرن زیر بارون ؛


 اگه یکی فدا شد دیگری هم فدا میشه ؛


کاش آدمها از کفشاشون یاد میگرفتند رسم وفاداری و عشق رو

دیدگاه  •   •   •  1392/06/30 - 11:44
+3
saeed
saeed
هنوز قلبم به عشق کسانی میتپد که روزی با آنها سر سفره روزگار نان وفاداری و نمک معرفت خوردم
پس یاد میکنم از دوستانمان تا بدانند گر نان و نمک نیست ما هنوز وفاداریم
دیدگاه  •   •   •  1392/06/29 - 17:40
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺷﻮﻫﺮ : ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺑﻤﯿﺮﻡ ﺁﯾﺎ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ؟
ﺯﻥ : ﻧﻪ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ
ﺯﻥ : ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﻣﻦ ﺗﻮ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮐﺮﺩ؟
ﺷﻮﻫﺮ : ﻧﻪ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺧﻮﺍﻫﺮﺕ , ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ
مردا همچین موجودات وفاداری هستن
دیدگاه  •   •   •  1392/06/18 - 19:32
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
آهای فلانی . . .
به زخم هایم خیره نشو !
خودم می دانم عمیقند . . .
با نگاهت به آتش میکشی وفاداریم را !
مگر تنها ندیده ای ؟؟؟
دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 22:42
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
حکایت من حکایت کسی است که عاشق دریا بود ولی قایق نداشت

دلباخته سفر بود ولی همسر نداشت

حکایت کسی که زجر کشید اما ضجه نزد

زخم خورد اما زخم نزد

زخم داشت ولی ناله نکرد : گریه کرد ولی اشک نریخت

وفادار بود ولی وفاداری ندید

حکایت من حکایت کسی است که پر از فریاد بود اما سکوت کرد تا ذره ذره مردنش را کسی نفهمد

حکایت من حکایت غریبی بود .
دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 22:04
+9
saman
saman
تو را که دارم دنیا مال من است
دیگر آرزویی ندارم ، همان یک آرزوی من ، همیشه با تو بودن است
صدای تپشهای قلبم ، هنوز باور ندارم که عاشقم
هنوز باور ندارم که بدون تو هیچم
اگر تو نباشی ...
آری عزیزم ... میمیرم
تو را که دارم ، عشق را با تمام وجود حس میکنم
لطافت عشق را لمس میکنم ، برای چند لحظه نفس را در سینه حبس میکنم
و یک نفس فریاد میزنم عشق من دوستت دارم
نمیدانم باور کرده ای که تنها تو را دارم 
باز هم میگویم عزیزم ، تو آنقدر خوبی که من لیاقت تو را ندارم
درهای قلبم را بر روی همه بسته ام
هنوز در شور و شوق این عشق به حقیقت پیوسته ام
وقتی که فکر میکنم که با توام 
نه معنی تنهایی را میدانم و نه حس میکنم که خسته ام
اینک که دارم برایت از احساسم نسبت به تو مینویسم
میدانم لحظه ای که آن را برایت میخوانم تو با شنیدن این احساس اشک میریزی
پس همین حالا خواهش قلبم را بپذیر و اشک نریز ،
اینها همه حرف دلم بود عزیز
من که گفتم اشک نریز ، پس چرا اینک چشمهایت شده خیس؟
قطره های اشکت بر روی قلبم ریخته
قلبم با تمام وجود طعم شیرین عشق را با تو چشیده
نمیدانی چقدر خاطر تو برایم عزیزه
تا به حال یار وفاداری را مانند تو ندیده
تو را که دارم دنیا مال من است،
دیگر آرزویی ندارم چون همان یک آرزویم که تو بودی به حقیقت پیوسته است!

دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 16:58
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
در CARLO
چه داروی تلخی است وفاداری به خائن،

صداقت با دروغگو،

و مهربانی با سنگدل
دیدگاه  •   •   •  1392/05/25 - 18:39
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
میگن تو جهنم 20 تاپسر میارن میگن باید به تك تكشون "وفاداری" یاد بدی
من كه رفتم تــــــــــــوبه كنم
دیدگاه  •   •   •  1392/05/25 - 16:37
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﻣﻦ ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ
ﺩﺭ ﺩﻡ ﺻﺒﺢ ﺑﻬﺎﺭ
ﺷﺎﺧﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﮔﻞ ﯾﺎﺱ
ﺑﻮﺗﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﮔﻞ ﻧﺮﮔﺲ
ﺑﻐﻠﯽ ﺍﺯ ﮔﻞ ﺳﺮﺥ
ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﺩﺳﺘﻪ ﮐﻨﻢ ﺑﺮﮔﯿﺮﻡ
ﻭ ﺑﺴﺎﺯﻡ ﺳﺒﺪﯼ ﺍﺯ ﭘﺮ ﻃﺎﻭﻭﺱ ﺳﭙﯿﺪ
ﺗﺎ ﺩﻫﻢ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ
ﮐﻪ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﺩﺍﺩﻧﺪ
ﻏﻨﭽﻪ ﻋﺸﻖ ﻭ ﻭﻓﺎﺩﺍﺭﯼ ﺭﺍ
دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 20:00
+4
saman
saman


نه تو گفتی که به جای آرم و گفتم که نیاری




عهد و پیمان و وفاداری و دلبندی و یاری






زخم شمشیر اجل به که سر نیش فراقت




کشتن اولیتر از آن کم به جراحت بگذاری






تن آسوده چه داند که دل خسته چه باشد




من گرفتار کمندم تو چه دانی که سواری






کس چنین روی ندارد تو مگر حور بهشتی




وز کس این بوی نیاید مگر آهوی تتاری






عرقت بر ورق روی نگارین به چه ماند




همچو بر خرمن گل قطره باران بهاری






طوطیان دیدم و خوشتر ز حدیثت نشنیدم




شکرست آن نه دهان و لب و دندان که تو داری






ای خردمند که گفتی نکنم چشم به خوبان




به چه کار آیدت آن دل که به جانان نسپاری






آرزو می‌کندم با تو شبی بودن و روزی




یا شبی روز کنی چون من و روزی به شب آری






هم اگر عمر بود دامن کامی به کف آید




که گل از خار همی‌آید و صبح از شب تاری






سعدی آن طبع ندارد که ز خوی تو برنجد




خوش بود هر چه تو گویی و شکر هر چه تو باری



دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 15:49
+1
صفحات: 1 2 3 4 5 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ