یافتن پست: #وقتی

محمد
محمد
وقتی از کسی عصبی هستی به خوبی هایی که به تو کرده فکر کن
دیدگاه  •   •   •  1392/09/4 - 20:51
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
امروز به یکی همینجوری اس دادم :
ببخشید می تونم شماره تونو داشته باشم ؟
برگشته میگه نه
یعنی اشک شوق تو چشام جمع شد
وقتی فهمیدم از من تعطیل تر هم هست
دیدگاه  •   •   •  1392/09/4 - 20:19
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
هستن دخترایی که وقتی یه پسر. پولدارمیبینن دلشون نمی لرزه،چون دلشون دله نه ژله!
دیدگاه  •   •   •  1392/09/4 - 20:07
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

خدایا دیگه نه اونو می خوام نه عشقشو

دلمو از عشق آسمانی خودت پر کن

روی دلم بنویس عشق زمینی ممنوع

وقتی تو کنارم باشی

دیگه هیچ کسی جرات نداره حتی حوالی دلم قدم بزنه ...!

دیدگاه  •   •   •  1392/09/4 - 19:29
+3
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
کیه؟ کیه؟ کیه؟ کیه؟…………کیه؟ کیه؟ واکنش اعضای خانواده وقتی شما تلفن وجواب میدی (نمیذارن نفست بالا بیاد)
دیدگاه  •   •   •  1392/09/4 - 16:23
+4
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
وقتی نیســـــــت ... نبایــــــد اشــــــك بریــــــزی ... بایــــد بگــــــذاری بغـــــض ها روی هم جمــــع شونــــد ... تا ... كوه شــــوند وسخــــــت ... همیـــــن ها تو را میســـــازد ، سنگـــــت میكند درســـــت "مثـــــلِ خــــودش" یادت باشــــــد حالا كــــــه نیســــــت ... اشكهــــــایت را ندهی كســـــی پاك كنــــــد ... میدانــــی ؟ آخــــــر هركســــــی لیاقــــــت تو و اشـــــك هایــــت را نــــدارد ....
دیدگاه  •   •   •  1392/09/4 - 11:34
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



تنهایی یعنی یکی رو از ته دل دوست داشته باشی

اما مطمئن با شی که اون دوستت نداره

تنهای یعنی همه عشقتو،... زندگیتو پای یه نفر بذاری

اما اون به یه بهونه کوچیک..تنهات بذاره و بره...

تنهایی یعنی وقتی بوی خیانت میشنوی

...فقط ازت عذر خواهی کنه و

دیگه هیچ ت[!] برای موندنت نکنه...

تنهایی یعنی سرنوشت من

و تنها یعنی...من..


دیدگاه  •   •   •  1392/09/3 - 20:34
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
کاش میتوانستم صدایت را ببوسم وقتی اسمم را صدا میزنی...
دیدگاه  •   •   •  1392/09/3 - 20:11
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
سلامتی همه ی مامانا ، که وقتی خونه رو جارو برقی میکشن فکر میکنن آشغالای کل خونه زیر پای ما جمع شده:D:D:D!!!!!!!!!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/09/3 - 19:17
+3
محمد
محمد

من یک نیم مَردم؛با تمام دلواپسی های مردانه،
از وقتی که فهمیدم باید مرد باشم؛دیدم ابتدا بایستی یک حوّا داشته باشم؛
یکی که بتواند روی عرض شانه هایم،طول زندگی اش را طی کند،
یکی که بتوانم روی نازکانه ی شانه هایش،سر سایم و دمی بیاسایم؛
حوّای من..
نه می دانم کجاست؛نه می دانم کیست،فقط..
هرکجا می تواند باشد؛هر کسی می تواند باشد؛
از جنس ترنّمی تازه؛از جنس یک بانو
من...
یا حوّایم از آسمان آمده،تازه از راه می رسد و می بیندم،
یا مدّتی بی من؛روی این زمین زیسته و می یابمش،
یکیست..
یعنی باید که یکی باشد؛این رسم دلدادگیست و..
نه من؛نه هیچکس نمی تواند تغییر دهد این رسم خوش را،
من حوّایم؛یکی بایستی باشد که روحم را تکان بدهد تا جانم را برایش داده باشم
عقیده ام..
زیستنی ست با عشق،
فقط...
اینجا حرّاجی نیست!
خوب می دانم کی هم قدّ احساس من است؛
نه من برای رسیدن به کسی قدبلندی می کنم
نه کسی که می خواهد زیستنم را دلیل باشد
و در پایان عقیده ام این که:
زندگی چیزی نیست که مردم این شهر دائم تکرارش می کنند..
هر که هستی؛هر جا هستی
بیا..
بیا که اگر حفّاری های مردانه ام؛به آب احساس تو نرسد..
همین جان هم دیگر شهر متروکه ی دلم را ترک خواهد کرد!
دیدگاه  •   •   •  1392/09/3 - 18:52
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ