یافتن پست: #وقتی

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

میره داروخونه می گه: آقا دیب داری؟

کارمند داروخونه می گه:

دیب دیگه چیه؟

یارو جواب می ده: دیب

دیگه. این ورش دیب داره،

اون ورش دیب داره.

کارمنده می گه: والا ما

تا حالا دیب نشنیدیم.

چی هست این دیب؟

یارو می گه: بابا دیب،

دیب!

طرف می‌بینه نمی فهمه،

می ره به رئیس داروخونه می گه.

اون میآد می پرسه: چی

می‌خوای عزیزم؟

میگه دیب












سریع برو



ادامه مطلب نمیمیری که خوبه حالا با پای خودت نمخوای بری کامپیوترت میره !!!




رئیس می پرسه: دیب دیگه


چیه؟


یارو می گه: بابا دیب


دیگه. این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره.



رئیس داروخونه می گه:


تو مطمئنی که اسمش دیبه؟



یارو می گه: آره بابا.



خودم دائم مصرف دارم.


شما نمی‌دونید دیب چیه؟انتونینی تو نمیدونی؟؟؟؟؟؟؟

حالا


رئیس هم هر کاری می‌کنه،



نمی تونه سر در بیاره و کلافه می شه.



یکی از کارمندای داروخونه



میآد جلو و می گه: یکی از بچه‌های داروخونه مثل همین آقا زبونش می‌گیره.



فکر کنم بفهمه

این چی می‌خواد. اما الان شیفتش نیست.



رئیس داروخونه که خیلی



مشتاق شده بود بفهمه دیب چیه، گفت: اشکال نداره. یکی بره دنبالش، سریع




برش داره بیارتش.




می‌رن اون کارمنده رو




میارن. وقتی می رسه، از یارو می‌پرسه: چی می خوای؟



یارو می گه: دیب!



کارمنده می گه: دیب؟



یارو: آره.



کارمنه می گه: که این



ورش دیب داره، اون ورش دیب داره؟



یارو میگه: آره،

همونه.




کارمند میگه: داریم! چطور




نفهمیدن تو چی می خوای!؟

همه خیلی خوشحال شدن که



بالاخره فهمیدن یارو چی می خواد.




کارمنده سریع می ره توی انبار و دیب رو میذاره توی




یه کیسه نایلون مشکی و میاره می ده به یارو و اونم می ره پی کارش.

همه جمع می شن دور اون

کارمند و با کنجکاوی می‌پرسن: چی می‌خواست این؟




کارمنده می گه: دیب!

می‌پرسن: دیب؟


دیب دیگه



چیه؟




می گه: بابا همون که این




ورش دیب داره، اون ورش دیب داره!




رئیس شاکی می شه و می

گه: اینجوری فایده نداره. برو یه دونه دیب ور دار بیار ببینیم دیب چیه؟




کارمنده می گه: تموم شد.








آخرین دیب رو دادم به این بابا رفت!

.

.

.

*دلم خنک شد، آخر نفهمیدین دیب چیه
هه ه ه ههههههههههههههههههههههههههههههههه
دیدگاه  •   •   •  1392/08/29 - 15:36
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
همه روزارو میشمارم ببینم چندمی میشه
تا وقتی که تو برگردی موهام جو گندمی میشه{-60-}
دیدگاه  •   •   •  1392/08/29 - 15:28
+3
پاکدامنی
پاکدامنی

دوستی خاله خرسه
مقاله ای پیرامون دخالت های والدین در دوران عقد

بسیاری از والدین انتظار دارند فرزندشان پس از ازدواج همچون گذشته رفتار نماید. بنظر من این یک خواسته نامعقول است زیرا همین والدین نیز روزی ازدواج کرده اند و والدین خودشان را به قصد زندگی زناشویی مستقل ترک نموده اند و این یک چرخه طبیعی است که از ابتدا بوده و همیشه هم جریان دارد والدین فرزندانی را با زحمت به میل خود بزرگ می کنند و فرزندان نیز در زمان موعود خود به دنبال سرنوشت رفته و مستقل می شوند. لذا بزرگترها هرگز نباید توقع داشته باشند فرزندی که ازدواج کرد مثل گذشته باشد زیرا وقتی فرد متاهل شد دیگر دو نفر هستند که باید تصمیم گیری کنند. البته توقع احترام داشتن به جا است ولی توقع دخالت در امور زندگی فرزندان کاری است نادرست.دیده شده در بسیاری از موارد زن یا مرد پس از ازدواج هم خواسته مثل گذشته روابط خانوادگی اش را داشته باشد و در تمام مسایل نظر خانواده اش برایش مهم بوده در صورتی که باید پس از ازدواج نظر همسر مهمتر از نظر دیگران باشد حتی اگر مشورت هم می کنید از یکدیگر اجازه بگیرید و در نهایت با همسر خود تصمیم گیری کنید. و در نظر بگیرید که همسرتان تا چه حد به داشتن ارتباط شما رضایت می دهد
مطالعه این مطلب در لینک

دیدگاه  •   •   •  1392/08/28 - 23:57
+5
hamed noori
hamed noori
پسر: عشقم یه عکس خوشگل از خودت واسم بفرست.
دختر:چشم ولی تو هم محض احتیاط یه عکس از خواهرت واسم بفرست عجقم..
(شیطان سرپا ایستاده بود سیگارش را خاموش کرد و کف مرتبی برای دخترزد)
پسر بدون معطلی عکس اون یکی دوست دخترش را واسه دختر فرستاد.
(بیچاره شیطون رو آورد به مصرف مواد مخدر و شیشه)
دختر: وای مرسی عزیزم.. الان عکسمو واست ایمیل میکنم و عکس دوستش را فرستاد.
پسرک خوشحال وقتی ایمیلشو باز کرد عکس خواهرشو دید..
(هیچی دیگه داستان این چت باعث شد شیطان ادامه تحصیل بده بعد از ظهرها هم کلاس تقویتی گرفته)
دیدگاه  •   •   •  1392/08/28 - 22:04
+7
hamed noori
hamed noori
رفتم دستشویی پارک. تا تو دستشویی نشستم از دستشویی کناری صدایی شنیدم که گفت:

سلام حالت خوبه؟

من اصلاً عادت ندارم که تو دستشویی هر کی رو که پیدا کردم شروع کنم به حرف زدن باهاش، اما نمی دونم اون روز چِم شده بود که پاسخ واقعاً خجالت آوری دادم:
...
حالم خیلی خیلی توپه.

بعدش اون آقاهه پرسید:

خوب چه خبر؟ چه کار می خوای بکنی؟

با خودم گفتم، این دیگه چه سؤالی بود؟ اون موقع فکرم عجیب ریخت به هم، برای همین گفتم؛

اُه من هم مثل خودت فقط داشتم از این جا رد می شدم...

وقتی سؤال بعدیشو شنیدم، دیدم که اوضاع داره یه جورایی ناجور می شه، به هر ترفندی بود خواستم سریع قضیه رو تموم کنم:

من می‌تونم بیام طرفای تو؟

آره سؤال یه کمی برام سنگین بود. با خودم فکر کردم که اگه مؤدب باشم و با حفظ احترام صحبتمون رو تموم کنم، مناسب تره، بخاطر همین بهش گفتم:

نه، الآن یه کم سرم شلوغه!

یک دفعه صدای عصبی فردی رو شنیدم که گفت:

ببین، من بعداً باهات تماس می گیرم. یه احمقی از دستشویی بغلی همش داره به همه سؤال های من جواب می ده!
دیدگاه  •   •   •  1392/08/28 - 21:45
+5
AmiR
AmiR
همه میگن که دیگ فراموشت کردم
ام نمیدونن وقتی تنها میشم از قبل بدتر میشه حالم
یچیزی توی اعماق وجودم میگه که میخوای برگردی
که کسی مانع برگشتنته
آه آه آه آه ای خدا چه کنممممممم!!!؟
دیدگاه  •   •   •  1392/08/28 - 20:54
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یه سری مردا هستنツ

تیپ های سنگین خاصی میزنن اکثرا مشکی پوشن.

اودکلن خاص ، مثلا لالیک میزنن
مشروب فقط ویسکی و ودکا یا سنگین تر ...

قهوه رو بدون شیر و شکر میخورن ؛ تلخه تلخ !

همونایی که تنها کافه و رستوران میرن .

از دور که نگاشون میکنی ابروهاشون گره خورده تو هم ، همش فکر میکنن ...
ولی وقتی نزدیک میری و باهاشون صحبت میکنی با نگاه و آرامش خاصی باهات
حرف میزنن !

اینا بهترین آدما برا درد و دلن .

همونایی که راجبه همه چیز اطلاعات دارن و نگفته میفهمن ...

اما این مردا یه زمان مثل بقیه مردای معمولی بودن !!!

اسپورت میپوشیدن ، با صدای بلند میخندیدن ، فوتبال میدیدن ، چشم چرونی میکردن و ... خلاصه عین خیالشون نبود و رنگی بودن !

تا اینکه یه روز، یه زن تو زندگی شون اومد .

عاشق شدن ...
زنی که زندگیشون رو عوض کرد ، تنهاشون گذاشت و رفت !!!

از اون روز این مردا خیلی عجیب و خاص شدن .

خلاصه این مردا از دور خیلی خوب و جذابن ولی اگه بخوای وارد زندگیشون بشی ...

وقتی بهشون بگی دوست دارم ، غصه رو تو چشاشون میبینی ... !

انتظار نداشته باش بهت بگن منم دوست دارم !!!

مکالمه های تلفنیشون کوتاه و مختصره و اکثرا زیاد حرف نمیزنن ... برا قرارشون عجله و هیجان ندارن !

این مردا دیگه خیلی سخت اعتماد میکنن !

اگه بهشون دروغ بگی ، سعی نمیکنن ثابت کنن و مچ بگیرن و ...

بلکه یه لبخند کوچیک با چشای خمار میزنن و آروم پا میشن و میرن .

وقتی رفتن دیگه هیچ وقت برنمیگردن .

حالا حالا ها گذشت ندارن و اصلا فکر نکن دل رحمن ... !

این مردا بزرگترین دردای دنیا رو تحمل کردن ... یادت نره دیگه هر دردی
براشون درد نیست...!

و در اخر...

این مردا خیلی دیر به دست میان ولی وقتی اومدن برای همیشه میمونن .
دیدگاه  •   •   •  1392/08/28 - 19:13
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
* مینو اخترزند، بانوی اول راه آهن سوئد

مهاجران ایرانی اغلب به هدف ادامه تحصیل و گذراندن مدارج بالای تحصیلی به سوئد می روند. اما در این میان کم پیش می آید که کسی بتواند منصب مهمی را بدست آورد. کاری که مینو اخترزند از پس آن برآمده است.
مینو اختر زند، بانوی موفق ایرانی، متولد ۱۳۳۵ در تهران است. وی که پدرش ارتشی بود، دوران کودکی و نوجوانی را در تهران سپری کرد و در ۱۷ سالگی به استکهلم سوئد مهاجرت کرد.
خانم اخترزند در سال ۱۹۷۸ در رشته مهندسی الکترونیک از دانشگاه سلطنتی تکنیک استکهلم (کی تی اچ) فارغ التحصیل شد.
اخترزند بعدها پست های مدیریتی گوناگونی را در شرکت انرژی واتن فال به دست آورد و مدتی نیز مدیرکل شورای استانی کار در شهر اوپسالا سوئد بود.
وی در حال حاضر عضو هیئت رئیسه دانشگاه سودرتورن در استکهلم است.
خانم اخترزند از فوریه ۲۰۰۸ تا کنون مدیر عامل شرکت راه آهن سوئد (بان ورکت) است.
…::: بقیه مطالب در ادامه مطلب :::…
وی همچنین متاهل و دارای یک فرزند پسر است.
مینو اختر زند برنده نشان ممتاز افتخاری بی بی خشت در سال ۲۰۰۸ است.
نشان ممتاز افتخاری بی بی خشت جایزه ای است که در سوئد هر ساله به خانم مدیری داده می‌شود که در طی سال به پرقدرت‌ترین پست مدیریت کشور ترفیع مقام پیدا کرده باشد.
این بانوی موفق ایرانی همچنین در ماه می سال ۲۰۱۰ به سمت استانداری یونشوپینگ سوئد منصوب شد. او نخستین ایرانی بود که سمت استانداری را درسوئد به عهده می گرفت.
خانم اخترزند درباره اینکه خود را ایرانی می داند یا خیر نظر جالبی دارد. وی می گوید:”موقعی که بیرون هستم و کار می کنم، فرهنگم سوئدی است و مدل رئیس بودنم هم سوئدی است، زیرا من برای اولین بار در سوئد وارد بازار کار شدم. ولی وقتی کارم تمام می شود و به خانه می آیم، کاملاً ایرانی ایرانی هستم و شوهرم نیز ایرانی است و در خانه فقط فارسی صحبت می کنیم.
او ادامه می دهد: “احساس می کنم که ایرانی هستم، علاقه زیادی به غذاهای ایرانی دارم و دوستان ایرانی زیادی داریم که با آنها معاشرت می کنیم.”
خانم اخترزند درباره نحوه مدیریت خود نیز حرف های مهم و شنیدنی ای می زند:” سیستم ریاست من سیستم سوئدی است ولی خصوصیاتی که برایم بسیار مهم است و همه می دانند، این است که هرگز بین زن و مرد تفاوت قائل نمی شوم و تنها چیزی که برایم مهم است بازتاب کاری است.
تا کنون نه من با خانم هایی که با من کار کرده اند مشکل و ناراحتی داشته ام و نه آنها با من مشکل داشته اند. البته رفتار من با کارمندان مرد نیز همین گونه است.
افرادی که استخدام می کنیم همیشه ۵۰ درصد مرد و ۵۰ درصد زن هستند. سیاست من این است که خود شخص از لحاظ کاری و روحیه مهم است وجنسیت مهم نیست.”
دیدگاه  •   •   •  1392/08/28 - 18:18
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



من همانم که وقتی می ترسی به تو امنیت میدهم (قریش3 )


دیدگاه  •   •   •  1392/08/28 - 18:05
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



قیافه شماها وقتی پستای منو میبینید:D:D:D


دیدگاه  •   •   •  1392/08/28 - 17:44
+6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ