یافتن پست: #وقتی

*elnaz* *
*elnaz* *
غمی نیست، اگر پایان راه ناپیداست... غمی نیست، وقتی مسیر زیباست... +از من می شنوی : آسمان را دریاب که تو رفته ای...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/12 - 15:05
+3
*elnaz* *
*elnaz* *
تو با عقربه ها هم جیک و پیک داری...! وقتی نیستی حال راه رفتن ندارند.


دیدگاه  •   •   •  1392/06/12 - 14:58
+3
nanaz
nanaz

وقتی داشتی می رفتی
گفتی دیگه هیچ کس رو مثه من نمی تونی پیدا کنی
توی دلم گفتم : اتفاقا خوبیش همینه

دیدگاه  •   •   •  1392/06/12 - 14:57
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
میری تو از همه روزهای من
من و تنها میزاری تو دنیا
میگی دوست نداری حسِ منو
میری

از آخرین باری که گفتی و رفتی و تورا ندیدم
روزها آمد و سالها گذشت و دقیقه ها رفت
من هیچ وقت نفهمیم که چرا تورا دیدم؟
وقتی قرار نبود همیشگی باشی
و چرا رفتی؟
وقتی که می شد نیامده باشی
…تو
نبودی … آمدی … رفتی
اما در خاطرمن ماندی
و من هر صبح به یاد می آورم که تورا باید فراموش کنم
دیدگاه  •   •   •  1392/06/12 - 14:45
+1
behzadsadeghi
behzadsadeghi
به سلامتیه پسری که رفت سربازی تا مرد شه ولی وقتی برگشت عشقش زن شده بود{-16-}
دیدگاه  •   •   •  1392/06/11 - 17:53
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



خیلی از آدم هایی که دوست دارن با شما باشن
از روی علاقه به شما نیست
صرفاً به خاطر این که چشم ندارند شما را با کسِ دیگری ببینن
وقتی مطمئن شدن تنها هستید
تنهایتان می گذارند.....!


دیدگاه  •   •   •  1392/06/11 - 17:17
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



به سلامتیِ اونی که وقتی بودیم باهامون حال کرد، اگه نبودیم ازمون یاد کرد!
اونی که اگه بودیم دعامون کرد، اگه نبودیم آرزومون کرد!
اونی که وقتی بودیم خندید، اونی که وقتی نبودیم نالید!
سلامتیِ اونی که هرچند دلخور بود ولی واس دلخوشیِ ما خندید …


دیدگاه  •   •   •  1392/06/11 - 16:48
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



مردم عوض شدن،
زمونه عوض شده،
میدونی؟ این روزها،
وقتی با یه نفر دست میدی،
بعدش باید انگشتات رو هم بشماری و ببینی که هر ۵ تا رو پس گرفتی یا نه!


دیدگاه  •   •   •  1392/06/11 - 16:28
+2
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

ماهی هاچقدراشتباه میکنند،
قلاب علامت کدامین سوال است که بدان پاسخ میدهند؟!...
آزمون زندگی ما پر از قلابهاییست که وقتی اسیر طعمه اش میشویم
تازه می فهمیم ماهیها بی تقصیرند!

دیدگاه  •   •   •  1392/06/11 - 16:06
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اعتراف می کنم وقتی بچه بودم با پسر خالم رفتیم دندون مصنوعی های پدر بزرگم رو برداشتیم انداختیم تو خورش شام.
هیچی دیگه هنوز هم از خونه متواری هستم پسر خالم هم نتونست فرار کنه کشتنش.
دیدگاه  •   •   •  1392/06/11 - 13:02
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ