یافتن پست: #وقتی

xroyal54
xroyal54
یکی بود و یکی نبود
عاشقش بودم عاشقم نبود
وقتی عاشقم شد که دیگه دیر شده بود

حالا می فهمم که چرا اول قصه ها میگن
یکی بود یکی نبود

یکی بود یکی نبود . این داستان زندگی ماست . همیشه همین بوده . یکی بود یکی نبود در اذهان شرقی مان نمی گنجد با هم بودن . با هم ساختن برای بودن یکی باید دیگری نباشد
هیچ قصه گویی نیست که داستانش این گونه آغاز شود ، که یکی بود ، دیگری هم بود!
همه با هم بودند . و ما اسیر این قصه کهن ، برای بودن یکی ، یکی را نیست میکنیم

از دارایی ، از دوستی ، از هستی انگار که بودنمان وابسته نبودن دیگریست هیچکس نمیداند ، جز ما . هیچ کس نمی فهمد جز ما . و آن کس که نمی داند و نمی فهمد
، ارزشی ندارد

و این هنری است که آن را خوب آموخته ایم

هنر نبودن دیگری...
1 دیدگاه  •   •   •  1392/05/30 - 12:27
+8
xroyal54
xroyal54
دلم سوخت...

به حال پسری که وقتی گفتم:
کفشهایم را خوب واکس بزن

گفت: خاطرت جمع باشد !!!!

مثل سرنوشتم سیاهش میکنم ...!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/30 - 12:07
+6
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

بر اسب سحر سوار خواهد آمد ، از پشت مه و غبار خواهد آمد ، وقتی برسد به خانه ای در دل من ، با آمدنش بهار خواهد آمد .


دیدگاه  •   •   •  1392/05/30 - 01:35
+3
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

وقتی پیام نمیدم خیال نکن که بی خیال از تو و روزگارتم ، تو فکرتم به یادتم زنده به انتظارتم ، اونجوری که تو فکرتم حس میکنم کنارتم .


دیدگاه  •   •   •  1392/05/30 - 01:03
+2
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

مدتها بود که میخواستم رازی را که در سینه دارم به تو بگویم ، ولی نتوانستم . داشتم هنگامی که از کنارم میگذشتی این راز را در چشمان عاشقم بخوانی ، ولی تو با بی اعتنایی میگذشتی ، تا اینکه امروز قلم برداشتم تا از بی مهریت بنویسم . وقتی قلم را از روی کاغذ برداشتم دیدم نوشته ام دوستت دارم .


دیدگاه  •   •   •  1392/05/30 - 00:50
+3
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
وقتی غزل می سرایم در چشمهایم تو هستی ، یادم نمی آید ای گل کی در نگاهم نشستی .
دیدگاه  •   •   •  1392/05/30 - 00:43
+3
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

نخ داخل شمع از شمع پرسید : چرا وقتی من میسوزم تو آب میشوی ؟ شمع جواب داد : مگه میشه کسی که تو قلب منه بسوزه و من اشکی نریزم .


دیدگاه  •   •   •  1392/05/30 - 00:23
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
پسره ۱۱ سالشه استاتوس گذاشته اگه بابام برام آیفون نخره شب خونه نمیرم !
من تو اون سن یه عینک شنا داشتم،وقتی میرفتم حموم تشتو آب میکردم با کله میرفتم توش و ساعت ها به شادی میزیستم...
واااااااااااااالا
دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 22:54
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
میروم و پشت سرم آب نمی ریزند!من وقتی قصد رفتن داشته باشم،دریا هم به پایم بریزند بر نمی گردم...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 22:24
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تا حالا دقت کردین وقتی همه جا ساکته و هیچکس نیست صدا های عجیب و غریب میاد؟؟؟
من موندم صدای ﭘا از کجا میاد!!! همش رو اعصاب منه...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 22:16
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ