یافتن پست: #پرواز

farhad
farhad
عشق مثل پرواز است 
بالا رفتنش جسارت میخواهد
بالا ماندنش لیاقتتتتتتتت ...
دیدگاه  •   •   •  1393/04/11 - 22:02
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
چگونه در آسانسور کرم بریزید! (طنز لوس!!!!!!)

وقتی در اسانسور بسته میشه با صدای بلند بگین :نترسین.. نگران نباشین ..لازم نیست خونواده هاتون رو خبر کنین چند لحظه دیگه در باز میشه.
وقتی همه سوار شدید و در بسته شد بلند بگید برای سلامتیه آقای راننده صلوات
وقتی از آسانسور پیاده میشین دگمه همه طبقات رو بزنین... مخصوصا اگه یه عده هنوز تو آسانسور هستن.
به دوست خیالی تون رو جوری که انگار همراه شما هست به همه معرفی کنین و شروع کنین الکی باهاش حرف زدن.
رو به دیوار آسانسور در حالی که پشت تون به همه هست بایستین...اگه شما نفر اولی باشید که سوار شدین به احتمال زیاد بقیه هم همین کارو میکنن
یه دفه بگین : ای وای ..نه .. بارون گرفت... بعدش چترتون رو باز کنین.
از همه آدرس ای- میلشون رو بپرسین و بعد آدرس هاشون رو مسخره کنین.
در کیفتون رو باز کنین و انگار یکی اون تو هست یواش بگین ..هوای کافی داری؟؟؟
هر کسی که وارد میشه باهاش دست بدین و یه سلام علیک حسابی بکنین و بگین میتونه شما رو جناب تیمسار صدا کنه.
هر از چند گاهی صدای گربه در بیارین.
به یکی از مسافر ها خیره بشین بعد یه دفعه بگین ..اوه تو که یکی از اون هایی...بعد تا میتونین ازش فاصله بگیرین.
یه عروسک خیمه شب بازی دستتون بکنین و با بقیه مسافر ها از طرف اون حرف بزنین.
هر طبقه که میرسین ..صدای دینگ در بیارین..بعد به یکی از مسافر ها بگین نوبت تو هست ...خدا بیامرزتت.
یه صندلی (تا شو) با خودتون بیارین یه دوربین با خودتون بیارین و از بقیه مسافر ها عکس بگیرین.
وقتی چند نفر پشت سرتونن و می خوان سوار آسانسور بشن .. وقتی دستگیره ی درب آسانسور رو گرفتید تا باز کنید سریع دستتون رو بکشید انگار که برق گرفتتون !!فکر کنم بقیه با پله برن !!
وقتی آسانسور به هر طبقه رسید ، اعلام کنید ، مثلا بگید طبقهههههه پنجـــــــــــــــــــم
زیر لب این شعر رو باصدای آروم بخونید دارم میرم به تهرون ...دارم میرم به تهرون ....(همزمان بشکن هم بزنید) دادادا دیدام دیمدام دام .. .. بعد هرکی نگاتون کرد ساکت شید ....تا روشو برگردوند دوباره از اول !!!! l
تا سوار آسانسور شدین یه هات داگ نیم متری از تو کیفتون در بیارین شروع کنید با ولع بخورید همزمان ملچ ملوچ هم بکنید
وقتی همه داشتن پیاده میشدن بگید: مسافرین عزیز کاپیتان با شما صحبت میکنه به امید دیدار شما در پرواز های بعد..
البته اگه دیدین همون پایین تحویلتون دادن به تیمارستان از ما به دل نگیرین.
دیدگاه  •   •   •  1393/04/8 - 19:16
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺁﻥ ﭼﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﭼﺸﻢ ﺩﺍﺭﺩ ﻭﻟﯽ ﻧﻤﯿﺒﯿﻨﺪ؟
ﭘﺎ ﺩﺍﺭﺩ ﻭﻟﯽ ﺣﺮﮐﺖ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ؟
ﺑﺎﻝ ﺩﺍﺭﺩ ﻭﻟﯽ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ؟
ﻧﻮﮎ ﺩﺍﺭﺩ ﻭﻟﯽ ﻏﺬﺍ ﻧﻤﯿﺨﻮﺭﺩ؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﭘﺮﻧﺪﻩ ﯼ ﻣﺮﺩﻩ ........... ﺧﺨﺨﺦﺧﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺦ
ﻛﺎﺭﻯ ﻧﺪﺍﺭﻳﺪ ﻣﻦ ﺑﺮﻡ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺍﻛﺘﺸﺎﻓﺎﺕ ﺟﺪﻳﺪ
دیدگاه  •   •   •  1393/03/22 - 22:54
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دیروز تو اخبار میگفت جاپنی ها یه پنکه اختراع کردن هر جای خونه که راه بری بالا سرت پرواز میکنه خنکت میکنه،والا اگه به بابای ما باشه شده دنبالمون راه میافته تا اون پنکه رو خاموش کنه
دیدگاه  •   •   •  1393/03/13 - 20:09
+2
محمد
محمد

گفتی دوستت دارم

و من به خیابان رفتم...

فضای اتاق برای پرواز کافی نبود...


دیدگاه  •   •   •  1393/03/12 - 17:47
+4
*elnaz* *
*elnaz* *
در من کودکی هست
ایستاده بر بامِ خانه
با دست‌هایِ باز
با میل وحشیانه به پرواز
در من کودکی هست
نشسته بر لب حوضی‌ قدیمی‌...
زیرِ پلک‌هایش موجی از
ماهی‌ و دریا و ساحلی حقیقی‌
در من یک کودک جسور
از تهِ تاریکی‌ خیز بر می‌دارد
در آغوش می‌گیرد
کسی‌ را که از تنهایی ترس دارد
کسی‌ را که اندوهِ چشم‌هایش را
هیچ کس دیگر ندارد
کودکی که هر شب وقتِ خواب می‌پرسد
گنبدِ به این کبودی
چرا من بودم و تو نبودی ؟
دیدگاه  •   •   •  1393/02/22 - 22:26
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥








اینو دیگه كجای دلم بذارم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ینی چی؟ پرواز كرده؟

راننده اش من نبودم هاااا من نمیدونم راننده کی بوده به نظر شما کی بوده؟؟؟؟؟؟؟؟






دیدگاه  •   •   •  1393/02/22 - 17:44
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

آنه!
تکرار غریبانه ی روزهایت چگونه گذشت
وقتی روشنی چشم هایت در پشت پرده های مه آلود اندوه پنهان بود
با من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکی ات
از تنهایی معصومانه ی دست هایت
آیا می دانی که در هجوم درد ها و غم هایت
و دوران ملال آور زندگی ات
حقیقت زلالی دریاچه ی نقره ای نهفته بود؟
آنه!
اکنون آمده ام تا دست هایت را
به پنجه ی طلایی خورشید دوستی بسپاری
و در آبی بیکران مهربانی ها به پرواز درآیی
و اینک آنه! شکفتن و سبز شدن در انتظار توست
در انتظار تو…….
بخدا وقتی اینو پخش میکرد خیره میشدم به تلویزیون هنگ میکردم این داره چی میگه:||||
خنگ هم خودتی:\\

دیدگاه  •   •   •  1393/02/19 - 11:20
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥




وقتی کسے رو دوست دارے
زمانے که پاے تلفن باید خداحافظے کنے
اما هنوز دلت میخواد صداے محبوبت رو بشنوے . باهاش حرف بزنے... یهو میگه راستے؟؟؟؟!
میگے : جوלּ دلم...؟؟؟آروم میگه : دوســـتـــت دارم
آخ ....

که این چند ثانیه آخر دلت میخواد پرواز کنے :x







5 دیدگاه  •   •   •  1393/02/17 - 19:14
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یکی از فانتزیام اینه که صدای کلاغ دربیارم :|
بعد که همه مسخره ام کردن و بهم خندیدن ، یهو ناراحت بشم ، پرواز کنم برم
دیدگاه  •   •   •  1393/02/11 - 15:42
+3
صفحات: 1 2 3 4 5 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ