یافتن پست: #پیش

امید
امید
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم:
هر کس پیشانی مادر خویش را ببوسد، از آتش جهنم دور می ماند . . .
دیدگاه  •   •   •  1390/11/19 - 01:23
+3
ebrahim
ebrahim
آیا واقعاً حقوق زن ها پایمال شده است ؟؟؟
1 دیدگاه  •   •   •  1390/11/18 - 18:01
+5
امید
امید
خدایا به مذهبی ها بفهمان که مذهب اگر پیش از مرگ به کار نیاید پس از مرگ به هیچ کارنخواهد آمد. صمیمانه ترین نامه ها نامه هایی است که به هیچکس مینویسیم
دیدگاه  •   •   •  1390/11/18 - 17:32
+7
-1
محمد
محمد
سگم رو بردم پیش دامپزشک، منشیش میگه سگتون مریضه؟ میگم پـــ ن پـــ خودم هاری گرفتم سگم گفت آشنا داره منو آورد اینجا معالجه کنه.
دیدگاه  •   •   •  1390/11/17 - 21:54
+1
محمد
محمد
از این اتفاقها خیلی کم پیش میاد پس اون دو نفر تصمیم گرفتند که با این صحنه کم یاب عکس یادگاری بگیرند.
دیدگاه  •   •   •  1390/11/17 - 21:09
+1
محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
دعوام شد لباسم پاره پوره شده بود ، بابام گفت : کتک کاری کردی ؟ گفتم : پـَـــ نــه پـَـــ زلیخا بهم پیشنهاد بی شرمانه داد ، اومدم در برم لباسمو گرفت پاره پوره شد
دیدگاه  •   •   •  1390/11/11 - 01:51
+6
sahar
sahar
1000بار900جمله ی عاشقانه را در 800 جای مختلف به 700 زبان و با 600 شکل پیش 500نفر طرح کردم و400 تای آن ها 300 جمله را به 200 زبان در 100 برگ ترجمه کردند90 تای آن ها را در 80 روز روزی 70 دفعه برای خودم نوشتم60 تای آن ها را آموختم50 بار 40روز روزی 30 دفعه تکرار کردم 20 بار 10 سوال به مدت 9 روز تکرار کردم به 8 سوال 7بار 6جواب دادم در فاصله ی5روز دارای 4بار 3جا در مدت 2 روز تو را دیدم و عاشقانه نگاهت کردم تا روزی برسد که من یک بار بگویم دوستت دارم
2 دیدگاه  •   •   •  1390/11/10 - 15:05
+8
sasan pool
sasan pool
شوهر مریم چند ماه بود که در بیمارستان بسترى بود. بیشتر وقت‌ها در کما بود و گاهى چشمانش را باز مى‌کرد و کمى هوشیار مى‌شد. امّا در تمام این مدّت، مریم هر روز در کنار بسترش بود.یک روز که او دوباره هوشیاریش را به دست آورد از مریم خواست که نزدیک‌تر بیاید. مریم صندلیش را به تخت چسباند و گوشش را نزدیک دهان شوهرش برد تا صداى او را بشنود. … شوهر مریم که صدایش بسیار ضعیف بود در حالى که اشک در چشمانش حلقه زده بود به آهستگى گفت: «تو در تمام لحظات بد زندگى در کنارم بوده‌اى. وقتى که از کارم اخراج شدم تو کنار من نشسته بودى. وقتى که کسب و کارم را از دست دادم تو در کنارم بودى. وقتى خانه‌مان را از دست دادیم، باز هم تو پیشم بودى. الان هم که سلامتیم به خطر افتاده باز تو همیشه در کنارم هستى. و مى‌دونى چى می‌خوام بگم؟» مریم در حالى که لبخندى بر لب داشت گفت: «چى مى‌خواى بگى عزیزم؟» شوهر مریم گفت: «فکر مى‌کنم وجود تو براى من بدشانسى میاره!»
دیدگاه  •   •   •  1390/11/10 - 13:32
+1
vahid
vahid
با توجه به قیمت تخم مرغ ، گوجه و نان اگر دوستی به شما گفت بریم خونه یه املت بزنیم بدونید شما جایگاه خیلی بالایی پیشش دارین !
دیدگاه  •   •   •  1390/11/10 - 00:27
+1
عسل ایرانی
عسل ایرانی
بولینگ به پیشرفته ترین سبک.....
دیدگاه  •   •   •  1390/11/9 - 21:31
+8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ