یافتن پست: #چشم

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
.(‏*_*).
‏.(*_*).
‏.(*_*).
‏.(*_*).
‏~(-_-)~
‏.(*_*).
‏.(*_*).
اگه گفتین كدوم منم؟؟؟
خب معلومه اون طفلك چشم و گوش بسته دیگه :))))))
4 دیدگاه  •   •   •  1393/02/23 - 12:46
+2
-1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﻣﻦ ﻭ ﺗـﻮ ﺑﭽﻪ ﺩﺍﺭ ﻣﯽ ﺷﯿﻢ
ﺍﮔـه ﭘﺴﺮ ﺑﺸﻪ ﺣﺮﻓﺎﯼ ﻗﺸﻨﮕﯽ ﻣﯽ ﺯﻧﻪ ﻣﺜﻞ ﺑـﺎﺑـﺎﺵ ﺍﮔـﻪ ﺩﺧﺘـﺮ ﺑﺸﻪ ﺑﺎ ﺩﻫﻨﺶ ﻧـــــــﻪ
ﺑـــــﺎﭼﺸﻤﺎﺵ ﺣﺮﻓـــــــــ ﻣﯽ ﺯﻧﻪ ﻣﺜـــــــــﻞ من
ﺑـــــــﺎ ﻫــــــــﻢ ﺩﻋﻮﺍﻣـــــــﻮﻥ ﻣـــــــﯽ ﺷﻪ :
ﺍﻭﻝ ﮔﻔﺘــــــــ ﻣـﺎﻣـﺎﻥ
نخیر ﺍﻭﻝ ﮔﻔﺘـــــــ ﺑﺎﺑﺎ
ﺍﮔﻪ ﭘﺴـﺮ ﺑﺎﺷﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﺸﻮ ﺑﯿﺸـﺘﺮ ﺍﺯ ﻫـــﺮﮐﺴﯽ ﺩﻭست ﺩﺍﺭﻩ ﻣﺜـﻞ ﻫﻤـﻪ
ﺍﮔـﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺎﺷﻪ ﺍﻭﻟﯿـﻦ ﻣﺮﺩﯼ ﮐ...ﻪ ﻋﺎﺷﻘﺶ ﻣﯽ ﺷﻪ باباشه

ﻓﮑـﺮ ﮐﻨـﻢ ﺑـﺎ ﺩﺳﺘـﺎﯼ ﮐــــــﻮﭼﯿــــکش ﻫﻤـﻪ ﯼ ﺧﻮﺩ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻫـﺎﻣﻮﻥ ﺭﻭ ﻣﯽ ﭘـــــﻮﺷﻮﻧﻪ

ﺍﺳﻤﺸﻮ من ﻣﯽ ﺫﺍﺭم ﻫﻤـﻮﻥ ﻃﻮﺭ ﮐﻪ ﻓﺎﻣﯿﻠﯿﺸﻮ ﺍﺯ رو تو بر میداره
2 دیدگاه  •   •   •  1393/02/23 - 12:23
+3
-1
*elnaz* *
*elnaz* *
در من کودکی هست
ایستاده بر بامِ خانه
با دست‌هایِ باز
با میل وحشیانه به پرواز
در من کودکی هست
نشسته بر لب حوضی‌ قدیمی‌...
زیرِ پلک‌هایش موجی از
ماهی‌ و دریا و ساحلی حقیقی‌
در من یک کودک جسور
از تهِ تاریکی‌ خیز بر می‌دارد
در آغوش می‌گیرد
کسی‌ را که از تنهایی ترس دارد
کسی‌ را که اندوهِ چشم‌هایش را
هیچ کس دیگر ندارد
کودکی که هر شب وقتِ خواب می‌پرسد
گنبدِ به این کبودی
چرا من بودم و تو نبودی ؟
دیدگاه  •   •   •  1393/02/22 - 22:26
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
کســی را دارم.♥
که انقــدر برایــم کسی هست که ,
نگاهم دنبال کسی نیست
و
این را هــزاران بار فـــربــاد میزنم که دیـــگــر
کسی به چشمانم نمـــــــی آیـــــد
و هــــــیــچ نگاهی,
دلـــم را نمی لرزاند !!!
تنها یکــ نفر هست که همانند
گنجینه‌ای گرانبهــا در دلم جای گرفته!!!!.♥.♥.♥
دیدگاه  •   •   •  1393/02/22 - 22:18
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
رﻭﺍﻳﺖ ﺩﺍﺭﻳﻢ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺩﺧﺘﺮ ﭼﺸﻢ ﻭ ﺍﺑﺮﻭ ﻣﺸﮑﻲ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺩﻭﺱ ﺷﺪ
ﺑﺎﻳﺪ...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺑﺰﺍﺭﻳﺶ ﺗﻮ ﻭﻳﺘﺮﻳﻦ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﭘﺰ ﺑﺪﯼ !!! بعله :
دیدگاه  •   •   •  1393/02/21 - 18:33
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
مورد داشتیم که باچشمای خودم دیدم

یه پسره بود
.
.
.
.
.
.
.
.

ابرو که برنداشته بود هیچ تازه سیببببببببیللللللللللللل هم داشت می دونید که چی میگم

(><;)
دیدگاه  •   •   •  1393/02/21 - 18:31
+2
محمد
محمد
آدم گاهی تهی می شود…
خالی می شود…!

دلش یک گوش می خواهد که فقط برایش حرف بزند….غُر بزند…

دلش می خواهد….زیر دوش آب ریز ریز برای خودش اشک بریزد…

دلش می خواهد….زیر باران ساعت ها قدم بزند و خیس شود…

دلش می خواهد….برود….ولی نرسد….!!

دلش می خواهد….فقط به صدای باران گوش دهد…

دلش می خواهد….ساعت ها بخار دهانش را نگاه کند…

دلش می خواهد….چشمانش را ببندد….به هیچ چیز فکر نکند..

دلش می خواهد….خودش را لوس کند…!

دلش یک آغوش اَمن می خواهد…!!!
دیدگاه  •   •   •  1393/02/21 - 18:24
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
به کافه چی گفتم همان همیشگی
نگاه سنگینش را به چشمانم انداخت و گفت:

زرنزن بابا اینجا دو هفته است افتتاح شده
دیدگاه  •   •   •  1393/02/20 - 19:12
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

سر میز شام به یادت می افتم ...
بغض میکنم ...
اشک در چشمانم حلقه می زند ...
همه با تعجب نگاهم می کنند ...
و من لبخند می زنم و می گویم :
چقدر داغ بود!!

دیدگاه  •   •   •  1393/02/19 - 20:06
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥




گرگها خوب بدانند در این ایل قریب
گر پدر مرد تفنگ پدری هست هنوز

گرچه مردان قبیله همگی کشته شدند
توی گهواره چوبی پسری هست هنوز

آب اگر نیست نترسید که در قافله مان
دل دریایی و چشمان تری هست هنوز...


دیدگاه  •   •   •  1393/02/19 - 18:19
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ