یافتن پست: #چشم

محمد
محمد
حق دارند این چشم ها...
اگر هنوز هم...
خیره می شوند به دور دست ها....
این چشم ها...
پشت سر مسافرشان آب ریخته اند...!
دیدگاه  •   •   •  1392/10/17 - 10:46
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



تموم دنیا مال تو
گوشه ای از اون قلب مهربونت برای من
تموم روزها مال تو
دمدمه های غروب یاد من
شالیزارا . . سبزه زارا . . همه گلزارای عالم مال تو
سایه ی یه بید مجنون مال من
همه خنده ها که داشتم همه خنده ها که دارم
همه ارمغان تو . . یه تبسم عاشقانه واسه من
همه شب های مهتابی عالم مال تو
لحظه ای دیدن تو . . تو این شبا برای من
تموم دنیا مال تو
گوشه ای از اون قلب مهربون تو برای من
ماه و خورشید و ستاره همه ارمغان تو
یه شهاب از آسمون چشم تو برای من ......





دیدگاه  •   •   •  1392/10/16 - 20:28
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



میدانی چشمانت با من چه میکرد
فقط وقتی نگاهم میکردی
چنان دلم از شیطنت نگاهت
میلرزید که حس میکردم چقدر زیباست
فدا شدن برای چشمهایی که
ﺗﻤﺎﻣـ دنیاست....




دیدگاه  •   •   •  1392/10/16 - 20:11
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



منو درگیر خودت کن تا جهانم زیرو رو شه
تا سکوت هر شب من با هجومت روبرو شه
بی هوا بدون مقصد سمت طوفان تو میرم
منو درگیر خودت کن تا که آرامش بگیرم
با خیال تو هنوزم مثل هر روز و همیشه
هر شب حافظه ی من پر تصویر تو میشه
با من غریبگی نکن با من که درگیر توام
چشماتو از من برندار من مات تصویر توام





دیدگاه  •   •   •  1392/10/16 - 19:44
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



زندگی رقص نجیبی ست
که از چشمه ی بودن جاریست
رقص یک شاپرک بازیگوش
لای یک دسته گل یاس معطر در باغ . . .
رقص یک نغمه ی آرام اذان ...
که شبی باد میان من و این قبله پراکنده کند . . .
رقص کِرمی شب تاب
که شبیه تپش خورشید است . . .
زندگی شعر نجیبی ست
که در دفتر اندیشه ی این گنبد دَوار
پر از قافیه است . . .


کوتاه شود



دیدگاه  •   •   •  1392/10/16 - 19:35
+4
ali23
ali23
پسره از پدرش پرسیده:بابا! اگه یه نفر که خیلی دوستش داری یه کار بدی بکنه، من چی کار باید بکنم؟

پدر جواب داد: باید بهش بگی این کار خوبی نیست. این کارو نکن!

پرسید: اگه روم نشه بهش بگم چی؟

جواب داد: خب روی یه تیکه کاغذ بنویس بذار توی جیبش.

صبح که مرد برای رفتن به اداره آماده میشد، در جیب کتش کاغذی پیدا کرد که روش نوشته بود بابا سلام. سیگار کشیدن کار خوبی نیست. لطفاً این کار رو نکن!

پدر اشک در چشمانش جمع شد و روی کاغذ نوشت:

گه خوریش به تو نیومده بچه ک و ن ی. و آن را روی میز گذاشت و رفت....

دیدگاه  •   •   •  1392/10/16 - 19:19
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

باور کن
هیچ اورانیومی
به اندازه ی چشمانت
غنی شده نیست ، 
هیچ کیک زردی
شیرینی حرفهایت را ندارد
و هیچ بمب اتمی
به اندازه ی خنده هایت
مرا ویران نمی کند !
ای حق مسلم من!!



دیدگاه  •   •   •  1392/10/16 - 18:45
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

1f70975c8947be9d5362a4b5c81598ca-425




به رویاهایت زیاد نزدیک نشو

همچو دود می مانند

شاید پراکنده شوند

خطرناکند

شاید همیشگی شوند

آیا در چشمان رویاهایت نگریسته ای

بیمارند

چیزی در نمی یابند

خودخواهند

تنها به خود می اندیشند

به رویاهایت زیاد نزدیک مشو

غیر واقعی اند

باید بروند

دیوانگی اند

می خواهند بمانند


دیدگاه  •   •   •  1392/10/16 - 18:22
+3
Neda-Banoo
Neda-Banoo
به سلامتی پسری ک با نه گفتنش میفهمی دیگه نبایداصرار کنی
وقتی اخم میکنه میفهمی بایدشالتو بکشی جلو
اونی ک از سرما یخ میزنه اماوایمیسه سرکوچه تابری خونه
اگه اشتباهی بکنی میگی اگه بفهمه میکشتم
اونی که خنده و شیطنتش مال خودته واخمش مال بقیه
به این میگن مرد
2 دیدگاه  •   •   •  1392/10/15 - 10:27
+7
محمد
محمد
پر از شور و سراسر مهربانی ست

کمی سبز و کمی هم آسمانی ست

شده متن تمامی خبرها

دو چشمت سومین جنگ جهانی ست !
 
دیدگاه  •   •   •  1392/10/14 - 20:05
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ