بــــرای چشمانـــم نـمـــاز بــاران بـخــوان

بغض کرده ... ابـــریست... امـــا نمــی بــــــارد

آقا دیروز رفته بودم بازار داشتم از کنار یه پسره رد میشدم داشت اب میخورد سرفش گرفت...
مثلا اومدم بهش تیکه بپرونم بگم آخی پرید تو گلوت...؟؟؟!! آقا چشمتون روز بد نبینه زبونم نچرخید گفتم:گَرید تو پَلوت!!!!!!!خخخخخخخخخ
یعنی اون لحظه دلم میخواست نیستو تابود بشم برا همیشه
خیر سرمون بعد عمری مثلا اومدیم تیکه بپرونیم ...!!!!!!!

گوشهایم را میگرم! چشمهایم را میبندم! زبانم را گاز میگرم! ولی حریف افکارم نمیشوم چقدر دردناک است فهمیدن *

چشم وا کردم و پرپر شدنت را دیدم
نیزه در نیزه غریبانه تنت را دیدم

زیر پامال کبود سم مرکب ها، نه
به روی دست ملائک بدنت را دیدم

گرچه نشناختمت وقت عبور از گودال
عمه می‌گفت تن بی کفنت را دیدم

گیسویت بر سر نی شعر غریبی می‌خواند
زلف خونین شکن در شکنت را دیدم

قاری من سر نیزه ز عجائب گفتی
شام، تفسیر غریب سخنت را دیدم

آه یعقوب شده چشم من از روزی که
به تن تیره دلی پیرهنت را دیدم

خیزران شیفته‌ی ساحت لب هایت شد
چشم وا کردم و زخم دهنت را دیدم

 دختر گفت: بشمار پسرک چشمانش را بست و شروع کرد به شمردن: یک دو سه چهار… دخترک رفت پنهان شود آن طرفتر پسردیگری را دید که گرگم به هوا بازی میکند، برّه شد و با گرگ رفت پسرک قصه هنوز میشمارد

او که نیامد من به روح ایمان آوردم آخر به چشم دیدم که روح از تنم جدا شد و رفت............

کوک میکنم چشمانم راروی آمدنت...

نمی آیی ومن برای همیشه خواب میمانم!