ronak
آدم هـا می آینـد زنـدگی می کننـد می میـرنـد و می رونـد ..
امـا فـاجعـه ی زنـدگی ِ تــو آن هـنگـام آغـاز می شـود
کـه آدمی می رود امــا نـمی میـرد!
مـی مـــانــد و نبـودنـش در بـودن ِ تـو
چنـان تـه نـشیـن می شـود کـه تـــو می میـری در حالـی کـه زنــده ای
ronak
آسمـان هـم کـه بـاشی
بـغلت خـواهــم کـرد …
فـکر گـستـردگـی واژه نبـاش
هـمه در گـوشه ی تـنـهایـی مـن جـا دارنـد …
سحر
آدم هـا می آینـد زنـدگی می کننـد می میـرنـد و می رونـد ... امـا فـاجعـه ی زنـدگی تــو آن هـنگـام آغـاز می شـود کـه آدمی می رود امــا نـمی میـرد! مـی مـــانــد و نبـودنـش در بـودن ِ تـو چنـان تـه نـشیـن می شـود کـه تـــو می میـری در حالـی کـه زنــده ای ..
سحر
بـــرای ِ کسی مُــردم کـه بـــرایــم ،نـه تـب کــرد !نـه سـرفه !و نـه حتـی عطسه !!!
sepideh
ﺑـﻌـﻀـﯽ ﻫـﺎ آﻧـﻘـﺪر ﻓـﻘـﯿـﺮﻫـﺴـﺘـﻨـﺪ ﮐـﻪ ﺗـﻨـﻬـﺎ ﭼـﯿـﺰی ﮐـﻪ دارﻧـﺪ ﭘـﻮل اﺳـﺖ....!