هرچه میروم ، نمیرسم ! گاهی با خود فکر میکنم نکند من باشم ، کلاغ آخر قصه ها !

مترسک ناز می کند کلاغ ها فریاد می زنند و من سکوت می کنم.... این مزرعه ی زندگی من است خشک و بی نشان

1ساعته از بیرون صدای قار قار میاد…داداشم میگه صدای کلاغه ؟ میگم پــَ نَ پـــَ قناریه متال میخونه!

من هنوزم... از بازی کلاغ پر.. میترسم! میترسم بگویم "تو"... و آرام بگویی پر!...

دهقان فداکار پیرشده! چوپان دروغگوعزیز شده! شنگول و منگول خودشون یه پاگرگ شدن! کوکب حوصله مهمون نداره! کبرا تصمیم گرفته دماغشوعمل کنه! روباه و کلاغ دستشون تویه کاسست! حسنک گوسفندارو ول کرده تویه شرکت آبدارچی شده! آرش کمانگیر معتاد شده! شیرین،خسرو و فرهادو پیچونده با دوست پسرش رفته اسکی! رستم اسبشو فروخته یه موتور خریده و بااسفندیار میرن کیف قاپی! واقعا چی به سر ایران و ایرانی اومده؟

کلاغ و طوطی هر دو زشت آفریده شده اند طوطی اعتراض کرد و زیبا شد اما کلاغ راضی بود به رضای خدا امروز طوطی در قفس است و کلاغ آزاد پشت هر حادثه ای حکمتی است که شاید هرگز متوجه آن نشوی هیچ گاه به خدا نگو چرا

هرچه میروم ، نمیرسم ! گاهی با خود فکر میکنم نکند من باشم کلاغ آخر قصه ها ...!

از غضنفر میپرسن اگه گفتی فرق کلاغ چیه؟میگه معلومه دیگه این بالش از اون بالش مساوی تره

حاصل عشق مترسک به کلاغ مرگ یک مزرعه است در میان مزرعه های طلایی گندم مترسکی با لبهایی خندان ایستاده است لباسش نه وصله دار است و نه مغزش پوشالیمترسک خائن با کلاغ ها طرح دوستی ریخته است خوشه های طلایی گندم در آتش دو رویی نگهبان خویش می سوزندفصل دروی گندم ها و حاصلش نانی که به سفره من و تو می آیدتکه نانی خشک در دست کودکی بی پرواست کودک درد گندم ها را می فهمدمترسک را به دار می آویزدصدای نحس کلاغها به گوش می رسدکلاغ ها به سوی مزرعه ای دیگر می روند و بر سادگی مترسک قاه قاه می خندنداینگ خوشه های گندم

از بیرون صدای قار قار میاد…داداشم میگه صدای کلاغه ؟ میگم پــَ نَ پـــَ قناریه متال میخونه!