یافتن پست: #کم

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻭﺍﻗﻌﯽ … ﺣﺘﻤﺎ ﺑﺨﻮﻧﯿﺪ … !!
ﻗﺎﺿﯽ ﺣﮑﻢ ﺭﻭ ﺍﻋﻼﻡ ﮐﺮﺩ : ﺍﻋﺪﺍﻡ ...
ﺣﻀﺎﺭ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﻣﯿﮑﺮﺩﻥ !!! ﺍﻣﺎ ﺩﺧﺘﺮﮎ ﮐﻪ ﺳﺮﺗﺎ ﭘﺎ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﻭ ﻟﺮﺯ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ, ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﺴﺖ ﺣﺮﻓﯽ ﺑﺰﻧﻪ ﻭ ﺣﺘﯽ ﺻﺪﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍن رو هﻢ ﻧﻤﯿﺸﻨﯿﺪ !!!
ﺩﺧﺘﺮﮎ ﺭﻭ ﺩﺳﺘﺒﻨﺪ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺩﻥ ... ﺩﺍﺷﺖ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩ ... ﻫﺮ ﺷﺐ ﮐﺎﺑﻮﺱ ﻣﯿﺪﯾﺪ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ...
ﻣﺴﺌﻮﻝ ﺑﻨﺪ : ﺑﯿﺎ ﺑﯿﺮﻭﻥ, ﻭﻗﺘﺸﻪ !!! ﺗﺮﺳﯽ ﮐﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺧﺘﺮﮎ ﺭﻭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ, ﭘﺎﻫﺎﺷﻮ ﻗﻔﻞ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ... ﺟﺎﺋﯽ ﺭﻭ ﻧﻤﯿﺪﯾﺪ ... ﺍﻓﮑﺎﺭﺵ ﭘﺮ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﺻﺪﺍﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻒ !!! ﭼﺸﻤﺎﺷﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ... ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﺳﮑﻮ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ...
ﻗﺎﺿﯽ گفت : ﺣﺮﻓﯽ ﻧﺪﺍﺭﯼ؟ ... ﺍﻣﺎ ﺩﺧﺘﺮﮎ ﺣﺮف ﺪﺍﺷﺖ ولی ﺑﻐﻀﺶ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﯿﺘﺮﮐﯿﺪ ... ﮐﻼﻩ ﺳﯿﺎﻫﯽ ﺭﻭﯼ ﺳﺮﺵ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﺗﺎ ﺟﺎﺋﯽ ﺭﻭ ﻧﺒﯿﻨﻪ !!!
ﻣﺴﺌﻮﻝ, ﻃﻨﺎﺏ ﺭﻭ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﺩﻭﺭ ﮔﺮﺩﻧﺶ ... ﺩﯾﮕﻪ ﻫﻤﻪ ﭼﯽ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﺵ !!! ﺍﻣﯿﺪﯼ ﻧﺪﺍﺷﺖ !!! ﺗﻮ ﺩﻟﺶ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﮐﻤﮏ ﺧﻮﺍﺳﺖ, ﮐﻪ ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﺵ ﺧﺎﻟﯽ ﺷﺪ ...
ﺩﺍﺩﺳﺘﺎﻥ : ﺑﯿﺎﺭﯾﻨﺶ ﭘﺎﺋﯿﻦ !!! ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺩﺧﺘﺮﮎ ﺭﻭ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﭘﺎﺋﯿﻦ . ﺩﮐﺘﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺑﺮﺭﺳﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﮔﻔﺖ : ﺁﻗﺎﯼ ﺩﺍﺩﺳﺘﺎﻥ !!! ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﻩ ﺱ !!!
ﮔﺮﻭﻫﯽ, ﻣﺴﺌﻮﻝ ﺭﺳﯿﺪﮔﯽ ﺷﺪﻥ !!! ﺩﺧﺘﺮﮎ ﺑﯿﻬﻮﺵ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ...

ﭘﺲ ﺍﺯ ﺗﺤﻘﯿﻘﺎﺕ ﻣﺸﺨﺺ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻃﻨﺎﺏ ﺭﻭ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﮐﻠﯿﭙﺲ ﺩﺧﺘﺮﮎ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻥ !!! ﺑﻌﻌﻌﻠﻪ !!! ﻭ ﺑﺪﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﯾﮏ ﮐﻠﯿﭙﺲ ﺟﺂﻥ ﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﻭ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ حتمی ﻧﺠﺎﺕ ﺩﺍﺩ !!!!!!
ﺩﺧﺘﺮﻫﺎﯼ ﻣﺤﺘﺮﻡ : ﻗﺪﺭ ﺧﻮﺩﺗﻮﻥ ﻭ ﮐﻠﯿﭙﺲ ﻫﺎﺗﻮﻧﻮ ﺑﺪﻭﻧﯿﻦ .... !!!

^_^

چیه؟؟؟ میدونم اولش احساساتی شدی.... ولی بعدش شروع کردی فوش دادن !!!! هرچی گفتی هم خودتی .... :) :) :)

دیدگاه  •   •   •  1392/09/7 - 18:56
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

من با داییم اینا رفتم بیرون

یهو تو ماشین:

دختر داییم: باباجون ضبطتو روشن می کنی؟؟

داییم: نه باباجون محرمه گناهه..

دختر داییم: خب صداشو کم کن

داییم: نه عزیزم نمیشه

دختر داییم: صداشو خیلی خیلی کم کن

داییم: همین که بشنوی گناهه!

دختر داییم: خب هممون قول میدیم گوشامونو بگیریم!!!

ما :-</div>
دیدگاه  •   •   •  1392/09/7 - 18:38
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

امروز یه پیکان دیدم پشتش نوشته بود کلید نکن،پا نمیدم...
با فرض اینکه رانندش یه آدم خعععععععععععععلی شاخ باشه با نوشته کنار اومدم...
همچین که چشم به راننده افتاد فکم چسبید به زمین...
یه پیرمرد بود که شیرین 60 سال داشت...خوش به حالش دل جوونی داشتااااااااااااااااااااااااااااااااااا...
اما خدا وکیلی اهل پا دادن نبود...خیلی تلاش کردم قفلشو باز کنم....
انگار نه انگار

دیدگاه  •   •   •  1392/09/7 - 18:31
+4
korosh
korosh

تعویض تاریخی بعد از 16 سال / مهدی دوباره پیراهن 17 را پوشید و بازوبند را بست


پرسپولیس نیوز : پیراهن شماره ۱۷ پرسپولیس پس از سالها دوباره به مهدی مهدوی‌کیا رسید.


پس از تعویض فرشاد پیوس و ورود مهدی مهدوی‌کیا به جای وی، پیوس پیراهن شماره 17 خود را از تن خارج کرده و بر تن مهدوی‌کیا کرد تا پس از سالها این پیراهن دوباره بر تن مهدوی‌کیا برود.
 


به گزارش سایت رسمی باشگاه پرسپولیس در سال 1376 و در دربی خاطره انگیزی که با نتیجه سه بر صفر به سود پرسپولیس خاتمه یافت فرشاد پیوس برای آخرین بار پیراهن شماره 17 پرسپولیس را به تن کرد و در نیمه اول بازی مهدی مهدوی کیا ستاره نوظهور فوتبال ایران به جای او به میدان آمد.

در آن بازی فرشاد پیوس پیراهن شماره 17 را از تن در آورد و به مهدوی کیا تقدیم کرد و مهدوی کیا با این شماره پیراهن در همان بازی دروازه تیم استقلال را باز کرد. آن تعویض امروز پس از 16 سال تکرار شد. مهدوی کیا که از ابتدای بازی با شعارهای پرهیجان هواداران تشویق می شد کنار خط طولی زمین ایستاده بود و وقتی کمک داور پرچم تعویض را بالا برد ، شماره 17 توجه همه را به خود جلب کرد. این داستانی بود که در روز اعلام شماره پیراهن بازیکنان پرسپولیس سربسته به آن اشاره کرده بودیم و آن اتفاق رخ داد. مهدوی کیا به میدان آمد و فرشاد پیوس پیراهن شماره 17 خود را مثل 16 سال پیش از تن در آورد و به کیای دوست داشتنی تقدیم کرد.


اتفاق دیگر اما ورزشگاه آزادی را به لرزه در آورد. محمد پنجعلی خط دفاعی را ترک کرده و به سمت مهدوی کیا آمده بود . کاپیتان پنجعلی که در دهه 60 برای سپردن بازوبند به محمد مایلی کهن خط دفاعی را رها کرده بود این بار آمده بود تا هر طور که شده بازوبند را به مهدوی کیا بدهد. بازیکن اخلاق سال گذشته فوتبال ایران در میان بزرگان پرسپولیس حاضر به بستن بازوبند نبود اما اصرار پنجعلی باعث شد که مهدوی کیا بازوبند را بر بازو ببندد و پس از آن بود که شعار خداحافظ مهدی مهدوی کیا بار دیگر در ورزشگاه آزادی طنین انداز شد تا خاطره تلخ بازی پرسپولیس و سپاهان برای همیشه از یاد مهدوی کیا و هواداران پرسپولیس برود.


 


 


دیدگاه  •   •   •  1392/09/7 - 18:05
+7
be to che???!!
be to che???!!


چرا روان درمانی مردها کمتر از زنها طول میکشه؟ چون معمولا باید در روان درمانی به دوران



کودکی بازگشت و مردها همیشه در همون دوران به سر می برند!
بعله....{-1-}


دیدگاه  •   •   •  1392/09/7 - 18:05
+6
-1
زهرا
زهرا

خدایا در ۲راهی زندگی ام تابلوی راهت را محکم قرار بده ، نکند که با نسیمی راهم را کج کنم !

دیدگاه  •   •   •  1392/09/7 - 17:19
+4
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
ﺩﻓﺘﺮﭼﻪ ﺗﻠﻔﻦ ﺟﺪﯾﺪ ﭘﺴﺮﺍ :
ﺳﺎﭘﻮﺭﺕ ﭘﻮﺳﺖ ﻣﺎﺭﯼ
ﺭﻭﺳﺮﯼ ﮔﻞ ﮔﻠﯽ
ﻣﺎﻧﺘﻮ ﻣﺸﮑﯽ
ﭼﺎﺩﺭ ﻣﻠﯽ
ﺯﻫﺮﻩ ﻣﻘﻨﻌﻪ
ﻋﺴﻞ ﮐﺘﻮﻧﯽ
ﺳﺎﺭﺍ ﻭﻧﮏ
ﺑﯿﮑﯿﻨﯽ ﻗﺮﻣﺰﻣﺸﮑﯽ
ﺯﯾﻨﺐ ﭼﺎﺩﺭﯼ
ﮐﻠﯿﭙﺲ 1
ﮐﻠﯿﭙﺲ 2
ﮐﻠﯿﭙﺲ 3
ﮐﻠﯿﭙﺲ 4
ﮐﻠﯿﭙﺲ 5
ﭘﺎﺷﻨﻪ 1
ﭘﺎﺷﻨﻪ 2
ﭘﺎﺷﻨﻪ 3
ﭘﺎﺷﻨﻪ 4
ﭘﺎﺷﻨﻪ 5
ﭼﮑﻤﻪ ﺑﻠﻨﺪﻩ
ﭼﮑﻤﻪ ﻣﺘﻮﺳﻂ
ﭼﮑﻤﻪ ﮐﻮﺗﺎﻫﻪ
دیدگاه  •   •   •  1392/09/7 - 01:18
+5
sahar
sahar

هوای عصرهای من عجیب تـو را کم دارد آغوش تـو را کم دارد نفس های تـو را کم دارد

دیدگاه  •   •   •  1392/09/7 - 01:08
+4
AmirAli
AmirAli
یارو از تاکسی پیاده میشه درو محکم می بنده می گه Pedar Sag خودتی. راننده می گه من که چیزی نگفتم. یارو می گه بعدا که می گی
دیدگاه  •   •   •  1392/09/7 - 00:56
+4
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
می گویند : شاد بنویس …
نوشته هایت درد دارند!
و من یاد ِ مردی می افتم ،
که با کمانچه اش ،
گوشه ی خیابان شاد میزد…
اما با چشمهای ِ خیس … !!
دیدگاه  •   •   •  1392/09/7 - 00:54
+3
-1

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ