قلم چند گاهیست نام تو را چکه می کند و من روزهاست یاد تو را گریه می کنم نام تو، یادِ تو، دستانِ تو، تو ... تو ... نگاهت عمیق بود، عمیق و مهربان چشمانت دست نیافتنی بود، سرابی واقعی می دانی؟ لحظه ای که کسی از نگاهت الگو می گیرد، دلهره می گیرم ... غمگین می شوم می خواهمت ... امروز آسمان، دریایی زلال بود، مثل دلت راستی در آن دنیا هم آسمان آبی است ...؟
گاهــــــی دلم برای خودم تنگ ميشود ... گاهـــی دلم برای باورهای گذشته ام تنگ ميشود .... گاهــــــــــی دلم برای پاكي های كودكانه ی قلبم ميگيرد ... گاهی دلم از رهگذرانی كه در اين مسيـر بی انتها آمدند و رفتند، خسته ميشود ... گاهـــــــی دلم از راهزنانی كه ناغافل دلم را ميشكنند میگیرد ... گاهــــــــی آرزو ميكنم ای كاش ، دلــــــی نبود تا تنگ شود ... تا خسته شود ... تا بشكند ...!!!
محبت زیادی ، همیشه آدمها را خراب می کند . . . گاهی آدمها می روند ، نه برای اینکه دلایل ماندنشان کم شده . . . بلکه به این دلیل که آنقدر کوچکند ، که تحمل حجم بالای محبت تو را ندارند . . . او که رفتنی است ، بگذار برود . . . چه باک ؟
گاهــی کسـی رو دوســت داری ، نمی فهمـــــــــــد ! گاهــی کسـی تو را دوست دارد ، نمی فهمـــــــــی ! گاهی هر دو هم را دوست دارید ، نمی فهمنــــــــد ! به سلامتيه اينكه: هم بفهمه ، هم بفهمي ، هم بفهمند