یافتن پست: #گریه

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
روی صحبتم با اون شاعری که میگه :
زیر بارون گریه کردم تا تو اشکامو نبینی
من موندم این که اینقدر تلاش کرده که نبینه چرا خودشو لو میده
دیدگاه  •   •   •  1392/12/29 - 21:36
+2
mary jun
mary jun
گریه شاید زبان ضعف باشد
شاید کودکانه
شاید بی غرور
اما هر وقت گونه هایم خیس میشود
میفهمم
ک
ن ضعیفم
ن کودکم
بلکه پر از احساسم...
دیدگاه  •   •   •  1392/12/29 - 12:13
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم....



خیلی تت تاثیر قرار گرفتم...

سرشار از احساسه این بچه....

اصن احساس تو این عکس از بغل مانیتور میزنه بیرون...

با تم اهنگ تایتانیک این عکسو ببینین ...

وای اشک تو چشام حلقه زده نمیتونم مانیتورو ببینم دسمال لدفا




دیدگاه  •   •   •  1392/12/26 - 19:36
mary jun
mary jun
حکایت من...
حکایت کسی بود  عاشق دریا بود اما قایقی نداشت...
دلباخته سفر بود اما همسفر نداشت....
حکایت کسی بود ک زجر کشید اما ضجه نزد...
زخم داشت اما ننالید...
گریه کرد اما اشک نریخت....
حکایت من حکایت کسی بود ک...
پر از فریاد بود اما سکوت کرد تا همه ی صداها را بشنود....
دیدگاه  •   •   •  1392/12/25 - 21:42
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

یه زمانی که حسابی دلت خوشه یکی یهو میاد تو زندگیت ...

یهو میشه عشقت
یهو میشه همه کس و کارت
یهو میشه دلیل تموم دلخوشیات
یه روزم یهو میزازه میره
یهو میشه دلیل تموم دلتنگی و گریه هات
یهو میشه دلیل پیر شدنت تو اوج جوونی !!
.

دیدگاه  •   •   •  1392/12/25 - 20:24
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
22439171ca624e6853dcb6a58cd4a6c5-425همه چیز را یاد گرفته ام !
یاد گرفته ام که چگونه بی صدا بگریم
یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالشم بی صدا کنم
تو نگرانم نشو !!
همه چیز را یاد گرفته ام !
یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی !
یاد گرفته ام نفس بکشم بدون تو و به یاد تو !
یاد گرفته ام که چگونه نبودنت را با رویای با توبودن…
و جای خالی ات را با خاطرات با توبودن پرکنم !
تو نگرانم نشو !!
همه چیز را یاد گرفته ام !
یاد گرفته ام که بی تو بخندم..
یاد گرفته ام بی تو گریه کنم…وبدون شانه هایت...
یاد گرفته ام...که دیگرعاشق نشوم به غیر تو !
یاد گرفته ام که دیگر دل به کسی نبندم ….
و مهمترازهمه یادگرفتم که با یادت زنده باشم و زندگی کنم !
اما هنوز یک چیزهست که یاد نگر فته ام …
که چگونه...
برای همیشه خاطراتت را از صفحه دلم پاک کنم …
دیدگاه  •   •   •  1392/10/23 - 20:26
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

بگو دیروز چی شد؟؟؟
دیروز تو اتویوس یه پسر بچه ی خیلی ناز که حدودا 3 ساله بود گریه میکرد و تانکر تانکر اشک میریخت در حدی که درو پنجره اتوبوس به التماس افتاده بود ..به مامانش میگف چرا واسم شکلات نخ[!] ؟؟؟چ جیغای رنگیم که نمیزد ....خلاصه کاسه صبر مامانیش لبریز شد و با عصبانیت گفت آمپول میزنما (خودتون دیگه قیافه مامانه رو تو اون لحظه تصور کنید) حالا اینجارو داشته باش بچه پررو پرو شلوارشو کشید پایین بیا بزن... من و اژ آمپول میتلشونی؟؟
من و میگی هنوز تو شوکم م م م خدایی قفل کردم...
اینا عایا بچن یا غول چراغ جادو .....

دیدگاه  •   •   •  1392/10/23 - 17:41
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دنیا چقد تنگه دلم سنگه دل تو با دل تنهام چرا می جنگه دل تو دنیا ازت خسته شدم ، بسه شکستن چشمای من از گریه کردن دیگه خستن
دیدگاه  •   •   •  1392/10/21 - 19:59
+4
melika
melika
من نبودم
کسی که در خانه ات را کوبید
من نبودم
کسی که به تو سلام داد
من نبودم
کسی که سالها عاشق تو بود
و هر کجا که می رفتی
دنبالت می کرد
دروغ گفتم
من بودم!.
من همان بودم که تو هیچ وقت نخواستی ببینی.
با این حال
آری!من بودم که عاشق تو بودم
هنوز هم عاشقت هستم
حالا این را با صدای بلند فریاد می زنم
و تو گریه می کنی و می گویی
"چرا این را زودتر نگفتی؟!"
دیدگاه  •   •   •  1392/10/21 - 18:56
+6
reza
reza

  • همه را امتحان کردم

  • قرص خواب و مسکن

  • روانشناس

  • خنده های زورکی...

  • هندزفری توی گوش و گریه کردن

  • سیگار و مشروب...

  • دوستان جدید



دل من این حرفها حالیش نمیشه
اغوشت رامیخواهم...
برگرد
4 دیدگاه  •   •   •  1392/10/19 - 21:06
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ