تو چه گفتی سهراب؟؟
قایقی خواهم ساخت با کدام عمر دراز؟
نو ح ما اگر کشتی ساخت عمر خود را گذراند،سالیان طول کشید عاقبت اما ساخت
پس بگو ای سهراب شعر نو خواهم ساخت بی خیال قایق!یا که گفته بودی تا
شقاشق هست زندگی باید کرد!تا شقاشق هست حسرتی باید خورد،تو ببخشم
سهراب که اگر از شعرت انتقادی کردم بخدا دلگیرم از تمام دنیا از خیال و رویا من
جوانی پیرم،زندگی رویا نیست،زندگی پر درد است،زندگی نامرد است...
گاهـــــــی گذشــــــــت می کنم
گــــــــاهی گـــــــــــــــــــــــذر ...
کاش می دانستی فرق این دو را...
چگـونه مـیشود از زندگــی کنــــار کشید؟
چقدر میشود آیا به روی این دیوار
به جای پنجره نقاشی بهار کشید؟
بـــرای دور زدن در مـــدار بــــیپــــایـــان
چقدر باید از این پای خسته کار کشید؟
گلایه از تو ندارم، چرا کــه آن نقاش
مرا پیاده کشید و تو را سوار کشید
حکایت من و تو داستان تکّهیخیست
کـــه در برابر خورشید انتظــــار کشید
چگونه میشود از مردم خمار نگفت
ولی هزار رقــــم دیده خمار کشید؟
اگر بهشت برای من و تو است، چـــرا
پس از هبوط خدا دور آن حصار کشید؟
چرا هرآنچه هوس را اسیر کرد، امّا
برای تکتکشان نقشة فرار کشید؟
خدا نخست ســری زد بـــه جبّــــه ی منصور
سپس به دست خودش جبّه را به دار کشید
خودش به فطرت ابلیس سرکشی آموخت
و بعد نقطه ضعفــــی گرفت و جـــار کشید
غزل، قصیده اگر شد، مقصر آن دستیست
باورت بشود یا نه
روزی میرسد كه دلت برای هیچ كس به اندازه من تنگ نخواهد شد!
برای نگاه كردنم...
اذیت كردنم...
خندیدنم...
و حتی اشک هایم...!
برای تمامی لحظاتی كه در كنارم داشتی!
روزی خواهد رسید
كه در حسرت تكرار دوباره من خواهی بود...
میدانم روزی دیگر نیستم!!
و هیچ كس تكرار من نخواهد شد....