یافتن پست: #800080

M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
چـــه معنـــــى دارد

 

زنــدگى...!؟

 

وقتى كـــه هیــچ اتفاقى

 

مـــن و تـــو را

 

ســـر راه هم قرار نمى دهـــد !!
دیدگاه  •   •   •  1392/08/2 - 03:05
+5
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
غضنفر داشت می مرد، به زنش گفت بعد از من فقط با مش قربون

میتونی ازدواج کنی!

زنش گفت : چرا؟

غضنفر : چند سال پیش، یه خر پیر داشت به من انداخت، می

خواهم تلافی کنم !!!! :))
دیدگاه  •   •   •  1392/08/2 - 02:55
+5
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
">هـنـوز هَـمْــ ـ حـوالــ ـے خـوابـــ هـاــے

شبـانـاَґَ پـرسـﮧ میـزنـے

لـَعنـتے !!

دیـر وقـتــــ اَستآراґ بـگـــــ ــیـر

بُـگــ ــذار یـٍکـــــ اِمـشب را آسودٍه بـפֿـوابـمْــ ـ
دیدگاه  •   •   •  1392/07/27 - 22:24
+6
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO

این درد نوشته ها

 

نه دلنشین اند نه زیبا

 

یک مشت حرف زخم خورده اند

 

که بغض دارند

دیدگاه  •   •   •  1392/07/27 - 22:23
+7
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
بــا تَمــامِ مِـداد رَنـگـے های دُنیــا،به هـَـر زَبــانی کــه بـِدانــے یـا نــَــدانی

خـالــے اَز هَــر تـَشـبیـه وَ اِسـتــعاره وَ ایـــهـام،تَـنهـــا یـــک جـــُـــــمله بـَــرایـت خـواهـَـــم

نــِـوشــت،

دوسـتَت دارَم خـــاص تــَــریـن مـُـخـاطـَـب خــــاص دُنیـــــا
دیدگاه  •   •   •  1392/07/27 - 22:21
+7
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO

از مترسکی پرسیدم: آیا از تنها ماندن در این مزرعه بیزار نشده ای؟




پاسخم داد: در ترساندن دیگران برای من لذت به یاد ماندنی است.





پس من از کار خود راضی هستم و هرگز از آن بیزار نمی شوم!





اندکی اندیشیدم و سپس گفتم:





راست گفتی!


 


من نیز چنین لذتی را تجربه کرده بودم!


 


گفت: تو اشتباه می کنی!





زیرا کسی نمی تواند چنین لذتی را ببرد





مگر آنکه درونش مانند من با کاه پر شده باشد!!!


دیدگاه  •   •   •  1392/07/27 - 22:20
+7
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
س است هرچه زمین از من و تو بار کشید19.gif


چگـونه مـی‌شود از زندگــی کنــــار کشید؟


چقدر می‌شود آیا به روی این دیوار


به جای پنجره نقاشی بهار کشید؟


بـــرای دور زدن در مـــدار بــــی‌پــــایـــان


چقدر باید از این پای خسته کار کشید؟


گلایه از تو ندارم، چرا کــه آن نقاش


مرا پیاده کشید و تو را سوار کشید


حکایت من و تو داستان تکّه‌‌یخی‌ست


کـــه در برابر خورشید انتظــــار کشید


چگونه می‌شود از مردم خمار نگفت


ولی هزار رقــــم دیده خمار کشید؟


اگر بهشت برای من و تو است، چـــرا


پس از هبوط خدا دور آن حصار کشید؟


چرا هرآنچه هوس را اسیر کرد، امّا


برای تک‌تک‌شان نقشة فرار کشید؟


خدا نخست ســری زد بـــه جبّــــه ی منصور


سپس به دست خودش جبّه را به دار کشید


خودش به فطرت ابلیس سرکشی آموخت


و بعد نقطه ضعفــــی گرفت و جـــار کشید


غزل، قصیده اگر شد، مقصر آن دستی‌ست

دیدگاه  •   •   •  1392/07/27 - 22:19
+6
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
برای بدست آوردنت نمی جنگم !

به تکّدی قلبت هم نمی آیم !

دوستت دارم ، فارغ از داشتنت . .
دیدگاه  •   •   •  1392/07/27 - 22:17
+5
ﺍﮔﺮ ﺗﻨﻬﺎ ﮔﻨﺎﻫﻢ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺗﻮﺳﺖ . . .
ﺗﻨﻬﺎ ﮔﻨﺎﻫﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮﺑﻪ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩ !


دیدگاه  •   •   •  1392/07/24 - 19:04
+7
یکی بود لامصب با صد نفر بود . . .
به پشتکارش تبریک میگم !




دیدگاه  •   •   •  1392/07/24 - 18:03
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ