یافتن پست: #post

Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


سخت بود فراموش کردن کسی که با او همه کس و همه چیز را فراموش میکردم


دیدگاه  •   •   •  1392/06/18 - 12:09
+5
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


این دلاویزترین حرف جهان را، همه وقت، نه به یک بار و به ده بار، که صد بار بگو ! « دوستم داری » ؟ را از من بسیار بپرس ! « دوستت دارم » را با من بسیار بگو !


دیدگاه  •   •   •  1392/06/18 - 12:07
+5
korosh
korosh

نجره اي در بيمارستان



در بيمارستاني، دو بيمار در يك اتاق بستري بودند. يكي از بيماران اجازه داشت كه هر روز بعد از ظهر يك ساعت روي تختش كه كنار تنها پنجره اتاق بود بنشيند ولي بيمار ديگر مجبور بود هيچ تكاني نخورد و هميشه پشت به هم اتاقيش روي تخت بخوابد.

آنها ساعتها با هم صحبت مي‏كردند؛ از همسر، خانواده، خانه، سربازي يا تعتيلاتشان با هم حرف مي‏زدند و هر روز بعد از ظهر، بيماري كه تختش كنار پنجره بود، مي‏نشست و تمام چيزهائي كه بيرون از پنجره مي‏ديد، براي هم اتاقيش توصيف مي‏كرد.





پنجره، رو به يك پارك بود كه درياچه زيبائي داشت. مرغابيها و قوها در درياچه شنا مي‏كردند و كودكان با قايقهاي تفريحيشان در آب سرگرم بودند. درختان كهن، به منظره بيرون، زيبيايي خاصي بخشيده بود و تصويري زيبا از شهر در افق دور دست ديده مي‏شد. همان‏طور كه مرد كنار پنجره اين جزئيات را توصيف مي‏كرد، هم اتاقيش جشمانش را مي‏بست و اين مناظر را در ذهن خود مجسم مي‏كرد و روحي تازه مي‏گرفت.

روزها و هفته‏ها سپري شد. تا اينكه روزي مرد كناز پنجره از دنيا رفت و مستخدمان بيمارستان جسد او را از اتاق بيرون بردند. مرد ديگر كه بسيار ناراحت بود تقاضا كرد كه تختش را به كنار پنجره منتقل كنند. پرستار اين كار را با رضايت انجام داد.

مرد به آرامي و با درد بسيار، خود را به سمت پنجره كشاند تا اولين نگاهش را به دنياي بيرون از پنجره بيندازد.
 بالاخره مي‏توانست آن منظره زيبا را با چشمان خودش ببيند ولي در كمال تعجب، با يك ديوار بلند مواجه شد!

مرد متعجب به پرستار گفت كه هم اتاقيش هميشه مناظر دل انگيزي را از پشت پنجره براي او توصيف مي‏كرده است.
پرستار پاسخ داد: ولي آن مرد كاملا نابينا بود.


دیدگاه  •   •   •  1392/06/18 - 12:02
+1
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


یارو هر ماه میره پیش متخصص تغذیه ازش برنامه غذایی میگیره، بعد من برنامه غذاییم این جوریه که در یخچال رو باز میکنم، برفک های یخچال رو هم میخورم {-15-}


دیدگاه  •   •   •  1392/06/18 - 12:02
+4
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


سوال پرسیدن که آیا حاضری به دوران بچگیت برگردی ؟ دختره ۱۱ ساله رفته زده : آره ! با این تفاسیر دهه شصت نسل دایناسورها محسوب میشه ! {-33-}


دیدگاه  •   •   •  1392/06/18 - 11:58
+4
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


بابام سر ظهر اومده خونه داد میزنه میگه: شماها که هم خوابید پس این کولر واسه کی روشنه؟؟!!


دیدگاه  •   •   •  1392/06/18 - 11:55
+4
*elnaz* *
*elnaz* *
و در کافه ی چشمان ِ من بنشین ؛ یک دو فنجان مهمان باش...


دیدگاه  •   •   •  1392/06/18 - 00:09
+4
*elnaz* *
*elnaz* *
ما دانه هاي و دل به دل راه دارد تا مرغ دلي تسبیح گوي وجودي باشد..............


دیدگاه  •   •   •  1392/06/17 - 23:50
+5
*elnaz* *
*elnaz* *
هيچ حواسم نبود #با #خدا روزه است. اصلا حالا که اینطور شد ميخواهم با خدا ازدواج كنم................................{-35-}{-35-}
دیدگاه  •   •   •  1392/06/17 - 23:44
+3
*elnaz* *
*elnaz* *
با #خدا می #مهمانی ؛وقتي با خدا ميرقصم ازينكه پسرها نگاهم كنند حسودي نميكند ، خوب می رقصد و حواسش به خستگی و تشنگی ام هست، او يه پا لرد است شايدم كنت باشد..................................
دیدگاه  •   •   •  1392/06/17 - 23:42
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ