شب ، چشم های پر از خوابی را دارد که
خیره شده اند به نوشته های تلخ ...
چشم هایی که دنبال جمله ای اند ،
که حرف دلشان باشد...
دنبال واژه هایی که دردشان را به اشتراک بگذارند ...!
دنبال کسی که بگوید
حرفهایی که گفتنشان سخت است ...
شب ، بوی تنهایی می دهد ...
بوی درد ، بوی غم ، بوی اشک های پنهانی ...
چه چیز در این دنیا...
غریبانه تر از دخترکی است که تنهایی اش را
بغل میکند!
میبوسد!
اما حاضر نیست دیگر کسی را دوست داشته باشد