♥ نگار ♥
روزگاریست در این شهر غریب
بین آدمهایی که ز تنهایی خود می ترسند
وز پس آینه از دیدن خود میترسند،
من تو را پاک ترین یافته ام!
آن قدر پاک،که اگر آب نبود
من تو را "آب" صدا میکردم...
بین آدمهایی که ز تنهایی خود می ترسند
وز پس آینه از دیدن خود میترسند،
من تو را پاک ترین یافته ام!
آن قدر پاک،که اگر آب نبود
من تو را "آب" صدا میکردم...