یافتن پست: قوی

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اقا ما تقویم جیبی ، شما موسسه ژئو فیزیک !
اقا ما کته ، شما بیف استروگانف !
ما فلافل ، شما هات رویال برگر با پنیر و قارچ !
ما بن کارگری ، شما بن تخفیف دیزنی لند !
ما سوختگی درجه N ، شما برنزه شکلاتی !
ما آب حوض . شما شیر موز !
ما عشق و عاشقى ، شما عقل و منطق !
ما بتمرگ ، شما بفرما !
:))))
دیدگاه  •   •   •  1392/06/26 - 21:25
+1
*elnaz* *
*elnaz* *
تقویم های دنیا چه حرفی برای گفتن دارند وقتی تمام روزها-ی- بی تو برای من است....................
دیدگاه  •   •   •  1392/06/25 - 18:38
+6
nanaz
nanaz

من. همیشه
خودمو جلوی همه محکم نشون دادم.
اما.
بدترین قسمت قوی بودن اینه که
هیچوقت. هیچکس. حالی از شما نمی پرسه...!


دیدگاه  •   •   •  1392/06/25 - 18:08
+6
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

صفحه های تقویم مرا یاد گذر زمان می اندازند !
نمیدانم ، پس کی زندگی شروع می شود ؟


دیدگاه  •   •   •  1392/06/21 - 10:06
+2
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
زندانی تقویم شده ام …
هر روز ضربدر میزنم بر روی دیوارش …
البته نمیدانم تا کی باید روزها را سیاه کنم !
بیا دیگر …
شاید این آخرین سالنامه ام باشد
دیدگاه  •   •   •  1392/06/21 - 09:37
+2
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
وای، باران

…………باران

……..شیشهء پنجره را باران شست.

…..از دل من اما،

……………..چه کسی نقش تو را خواهد شست؟

آسمان سربی رنگ،

………من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ.

می پرد مرغ نگاهم تا دور،

……………….وای، باران

…………………………..باران

………………………………پر مرغان نگاهم را شست.

خواب، رؤیای فراموشیهاست!

…………….خواب را دریابم

………………….که در آن دولت خاموشیهاست.

…………………………..با تو در خواب مرا لذت ناب هم ‌آغوشیهاست.

من شکوفایی گلهای امیدم را در رؤیاها می‌بینم،

و ندایی که به من می‌گوید:

………….“گرچه شب تاریک است

………………………..دل قوی دار،

………………………………سحر نزدیک است.”

دل من، در دل شب،

…………خواب پروانه شدن می‌بیند.

…………………………مـِهر در صبحدمان داس به دست

……………………………………….خرمن خواب مرا می چیند.

آسمانها آبی،

…….. پر مرغان صداقت آبی‌ست

…………………..دیده در آینهء صبح تو را می‌بیند.

از گریبان تو صبح صادق،

……………..می گشاید پر و بال.

تو گل سرخ منی

………..تو گل یاسمنی

…………………تو چنان شبنم پاک سحری؟

……………………………………………. نه

……………………………………………..از آن پاکتری.

……………….تو بهاری؟

……………………… نه

……………………….بهاران از توست.

……….از تو می گیرد وام،

………….هر بهار اینهمه زیبایی را.

در سحر گاه سر از بالش خوابت بردار!

……………….کاروانهای فروماندهء خواب از چشمت بیرون کن!

بازکن پنجره را!

……تو اگر بازکنی پنجره را،

………………..من نشان خواهم داد

……………………………به تو زیبایی را.

بگذر از زیور و آراستگی

………….من تو را با خود، تا خانهء خود خواهم برد

………………….که در آن شوکت پیراستگی

…………………………….چه صفایی دارد

آری از سادگی‌‌اش،

…………..چون تراویدنِ مهتاب به شب

……………………………….مهر از آن می‌بارد.

باز کن پنجره را

……..من تو را خواهم برد

…………………به عروسی عروسکهای کودک خواهر خویش

………..که در آن مجلس جشن

…………………….صحبتی نیست ز دارایی‌ داماد و عروس

……………………..صحبت از سادگی و کودکی است

……………………..چهره‌ای نیست عبوس

کودک خواهر من

……….در شب جشن عروسی عروسکهایش می‌رقصد

کودک خواهر من

………..امپراتوری پر وسعت خود را هر روز

……………………………………..شوکتی می‌بخشد

کودک خواهر من

………نام تورا می‌داند

………نام تورا می‌خواند

………………………گل قاصد آیا با تو این قصهء خوش خواهد گفت؟

باز کن پنجره را

………..من تورا خواهم برد به سر رود خروشان حیات

……………………………….آب این رود به سر چشمه نمی‌گردد باز

بهتر آنست که غفلت نکنیم از آغاز

باز کن پنجره را

…………..صبح دمید!

و چه رویاهایی !

………….که تبه گشت و گذشت.

و چه پیوند صمیمیتها،

…………..که به آسانی یک رشته گسست.

چه امیدی، چه امید ؟

…………..چه نهالی که نشاندم من و بی‌بر گردید.

دل من می سوزد،

……که قناریها را پر بستند.

………..که پر پاک پرستوها را بشکستند.

و کبوترها را

……….آه، کبوترها را

………………و چه امید عظیمی به عبث انجامید
دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 12:01
+2
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

بچه بودیم دخترا عاشق عروسک بودن و پسرا عاشق مردهای قوی ......
بزرگ شدیم دخترا عاشق مردای قوی شدن و پسرا عاشق عروسکا

دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 01:06
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
نزدیک ترین معنای "استاد خسته نباشید"کدام است؟

۱ -جمع کن بابا کار و زندگی داریم
۲ - استاد به روح اعتقاد داری ؟؟؟؟
۳- جمع کن بابا قلـیون دیر شد
۴ - جون مادرت درس بسه
5- استـاد قرار دارم دم بوفه!ولمون کن
6- برو بیرون دیگه
۷- با خداحافظیت خوشحالمون کن
۸ - بس کن دیگه
۹- استاد ساعت نداری تقویم هستا !
۱۰- استاد تیتراژ رفت
دیدگاه  •   •   •  1392/06/17 - 11:49
+1
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
قرار نیست اتفاق خاصی بیفتد

نه، هیچ اتفاقی نمی افتد

روزها

همان طور به روودِ شب می ریزند

که شب ها

به سپیده ی روز...

نه پرده ای

به ناگهان کشیده می شود

نه سرانگشت شاخه ای

به هوای ماه می جنبد

نه تو

از راه می رسی!

*

قرار نیست اتفاق خاصی بیفتد

مثلن این که:

تو با شاخه ای گل سرخ در دست هات

از راه برسی و ...!

نه،

عین روز روشن است،

تو رفته ای بازنگردی

و من

مانده ام پشت این همه کاغذسیاه

تا هر لحظه

به اتفاق خاصی که قرار نیست بیفتد

فکر کنم!

حق

 

قصه‌ی کهنه دروغ بود

من و ما بچه‌گی کردیم؛

که به جای قصه خوندن؛ قصه رو زنده‌گی کردیم...

در ِ آرزو رو بستیم

دل‌امون به قصه خوش بود؛

رستم ِ کتاب کهنه ته قصه بچه‌کش بود...

حالا تو قحطی رویا اجاق ترانه سرده؛

کسی رو بخار شیشه دلُ نقاشی نکرده...

سر وُ ته زدن به دیوار

برگ آگهی ترحیم؛

یه نفر نوشته جمعه

رو همه برگای تقویم...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/16 - 23:03
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
کاش تو تقویم روز نامرد هم داشتیم که بشه به بعضیا تبریک گفت !
دیدگاه  •   •   •  1392/06/16 - 17:46
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ