یافتن پست: ...

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اي عشق تو را دارم و داراي جهانم...
همواره تويي...هرچه تو گويي و تو خواهي....
دیدگاه  •   •   •  1394/11/1 - 18:28
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یش خودم گفتم بزار یه بار با کلاس بازی در بیارم،

اومدم یه آهنگ فرانسوی گوش بدم...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
الان پنج دقیقه است داره میگه «خخخخخخخخ»..

وایستادم ببینم کی تف میکنه...

خارجیا از نف کردنشونم اهنگ میسازن والا..
دیدگاه  •   •   •  1394/11/1 - 18:22
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
هی تو ....
نمیدانم نامت را چه بگذارم ....
مخاطب خاص!
تمام زندگی ....
دلیل نفس کشیدن ....
همه وجود ....
یا تنها عشقم ....
به هر نامی که باشی بدان ....
آرام ....
برایت جان می دهم ....
(ویژه همسرم)
دیدگاه  •   •   •  1394/11/1 - 17:36
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
هربار که می شنیدم: "عاشقش شدم"
می گفتم:"چگونه؟ او که هیچ ندارد"
می گفت:"روزی چنان عاشق شوی که..."
ومن چه دیر فهمیدم که دعای عاشق زود مستجاب می شود....
دیدگاه  •   •   •  1394/11/1 - 17:34
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﺯ ﭼﺸﺎﻡ ﺁﺏ ﻣﯿﻮﻣﺪ دوس ﺩﺧﺘﺮﻢ ﺑﺎ ﯾﻪ
ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺴﻪ ﮐﺎﻣﻠﯽ ﮔﻔﺖ : ﻭﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﯼ ﭼﺸﺎﺕ ﺁﺏ
ﺭﯾﺰﺵ ﺑﯿﻨﯽ ﺩﺍﺭﻩ !!
.
.
.
خداوندگارا شـُـکرَت ...
2 دیدگاه  •   •   •  1394/11/1 - 17:25
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
خانمه داشت گوشی شوهرشو چک میکرد
اس ام اس اومده از جعفر راننده خاور...
.
.
.
.
.
.عزیزم داری میای برام لواشک بخر ,یادت نره ها...
دیدگاه  •   •   •  1394/11/1 - 17:22
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
وقتی یکیو می خوای و بهش نمی رسی چقدر سخته!!
.
.
.
حالا فک کنید من که چندتارو می خوام و بهشون نمی رسم چه وضعی دارم...!! <img src=(" title=":((" />
داغونماااااا....له له...!! :)):))
دیدگاه  •   •   •  1394/11/1 - 17:20
+1
مرتضی
مرتضی







یک فاجعه دیگر ، گروگان گرفتن نوزاد برای پرداخت هزینه بیمارستان

مسئولان بیمارستانی در تهران وقتی زنی نتوانست هزینه زایمان دو قلوهایش
را پرداخت کند، یکی از نوزادان را ... ... ... ... ... ... ...
┘◄کاربران گرامی ؛ برای مشاهده ادامه مطلب روی لینک زیر ( ▼▼ ) کلیک کنید









دیدگاه  •   •   •  1394/11/1 - 13:22
+3
-1
فاطی
فاطی
از لب های سردم خنده گریزونه...
1 دیدگاه  •   •   •  1394/11/1 - 13:17
+6
مرتضی
مرتضی




این تصویر اثر Bartolome Esteban Murillo اسپانیایی باعث شد تا روم را به لرزه در آورد...
تصویر حکایت پدری را دارد که در زندان به سر می برد و طبق حکم این پیرمرد نباید غذایی به او داده شود. تنها به دخترش اجازه ملاقات با پدر را می دهند و با کلی تفتیش که مبادا با خود غذایی وارد سلول کند.
دختر با دیدن جثه بی حال پدر و ضعف شدید و رو به مرگ. شروع به شیر دادن پدرش از سبنه خود می کند. در یک ملاقات . نگهبانان سلول, وارد می شوند و از دیدن این صحنه به لرزه در می آیند . زود خبر به دادسرا می رسد و حکم آزادی پدر بخاطر عشق دختر به پدرش که باعث شد حد و حدود خدا را بشکند , صادر شد.
این اثر تا به امروز مورد بحث و جدل واقع شده.
1 دیدگاه  •   •   •  1394/11/1 - 13:14
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ