به چشمای خودت قسم دیگه بهت نمی رسم وصال تو خیالیه وای كه دلم چه حالیه بازیای عروسكی آخ كه چه حیف شد...................
1 امتیاز + / 0 امتیاز - 1390/10/21 - 09:59
دیدگاه
bazargan

به چشمای خودت قسم
دیگه بهت نمی رسم
وصال تو خیالیه
وای كه دلم چه حالیه
بازیای عروسكی
آخ كه چه حیف شد كودكی
یه كم برس باز به خودت
می خوام بیام تولدت
اونوقتا اینجوری نبود
راهت به این دوری نبود
حالا كه عاشقت شدم
نیستی دیگه مال خودم
پاییز چه فصل زردیه
عاشقیم چه دردیه
گم شده باز بادبادكم
تو نمی یای به كمكم ؟
می خوام دستاتو بگیرم
تو بمونی من بمیرم
عاشقی ام نوبتیه
آخ كه چه بد عادتیه
من نگرانم واسه تو
قبله ی دیگران نشو
اشكم به این زلالیه
دل تو از من خالیه
تو مه عشق تو گمم
هلاك یه تبسم
تو شدی مال دیگری
چه جور دلت اومد بری
قفلا كه بی كلید شدن
چشا به در سفید شدن
چه امتحان خوبیه
دوریت عجب غروبیه
بارون شدیده نازنین
از تو بعیده نازنین
خاطره رو جا نذاری
باز من و تنها نذاری
اونوقتا مهمونت بودم
دنیا رو مدیونت بودم
اونقتا مجنونم بودی
كلی پریشونم بودی
قصه حالا عوض شده
صحبت یه تولده
قلبت رو دادی به كسی
یه كم واسم دلواپسی
می ترسی كه من بشكنم
پشت سرت حرف بزنم
من منی كه بوسیدمت
تو اون غروب كه دیدمت
تو واسه من ناز می كنی
ناز می كشم باز می كنی ؟
این رسمشه نیلوفرم
من كه ازت نمی گذرم
ستارمون یادت می یاد
دلواپسم خیلی زیاد
فقط تماشا می كنی
بعد عشق و حاشا می كنی
می گی گذشت گذشته ها
چه راحتن فشرته ها
سر به سرم كه نذاری
بگو یه كم دوسم داری ؟
نمی مونی من می مونم
میری یه روزی می دونم
اولا مهربونترن
اونایی كه همسفرن
اشك منم كه جاریه
نگه دار یادگاریه
می سپرمت دست خدا
یه كم دوستم داشتی بیا

1390/10/21 - 10:02

(1 )