بازیگری گذشت سحرگه ز کوچه ای “فریاد شوق از سر هر کوی و بام خاست” در زیر پای او.........................
1390/10/21 - 19:05
دیدگاه
bazargan

بازیگری گذشت سحرگه ز کوچه ای
“فریاد شوق از سر هر کوی و بام خاست”

در زیر پای او مورانو با هزار ادا
زیگزاگ رفته بود گهی چپ گهی به راست

پرسید کودکی که به گردن چه بسته است؟
بقال گفت این سخنت سخت نابجاست

قرطی اگر شوی،بکنی زن نما خودت
این سان لباس و تیپ به اندام تو سزاست

بی درس و مشق و رنج رسیده به کان گنج
اذعان نمی‌کند که کنون بنده ء خداست

در صحنه بازتاب دهد زندگی خویش
گاهی به نقش فاسق و یک روز هم بپاست

آن را که شاهکار جز اخراجیان نبود
این نفرت و مخالفت خلق خویش خواست

اینها سبب شوند سلحشور وا کند
زیپ دهان و بار کند آنچه ناسزاست

بر خیل بانوان هنر مند و ای دریغ
حال آنکه خود عصاره زشتی و عقده‌هاست

در ظاهرست ،طعنه به آنجل جولی زند
در باطن او فدائی آن شوخ دلرباست

اوکتای شعر خویش میالا به این خبیث
کار هنر ببین که چه سان پای در هواست

1390/10/21 - 19:06