از دوست داشتن
امشب از آسمان دیدۀ تو
روی شعرم ستاره می بارد
در سکوت سپید کاغذ ها
پنجه هایم جرقه می کارد
آری، آغاز دوست داشتن است
گر چه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
از سیاهی چرا حذر کردن
شب پر از قطره های الماس است
آنچه از شب به جای می ماند
عطر سکرآور گل یاس است
آه، بگذار گم شوم در تو
کس نیابد ز من نشانه من
آه، بگذار زین دریچه باز
خفته در پرنیان رویاها
با پر روشنی سفر گیرم
بگذرم از حصار دنیاها
دانی از زندگی چه می خواهم
من تو باشم ... تو، پای تا سر تو
زندگی گر هزار باره بود
بار دیگر تو ... بار دیگر تو
آنچه در من نهفته دریایی است
کی توان نهفتنم باشد
با تو زین سهمگین توفان
کاش یارای گفتنم باشد
بس که لبریزم از تو، می خواهم
بدوم در میان صحراها
سر بکوبم به سنگ کوهستان
تن بکوبم به موج دریاها
بس که لبریزم از تو، می خواهم
چون غباری ز خود فرو ریزم
زیر پای تو سر نهم آرام
به سبک سایه تو آویزم
آری آغاز دوست داشتن است
گر چه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
(فروغ فرخزاد)
تقدیم به دوست خوبم دیی
@miladjafari ...
6 امتیاز + /
0 امتیاز - 1390/12/26 - 19:33
مرکب گيرم از خون رگانم / قلم بتراشم از هر استخوانم / نويسم بهر دوست مهربانم / محبت آتشي در جانم افروخت / که تا دامان محشر بايدم سوخت
1390/12/26 - 19:42 ( لايک توسط 3 کاربر )شرمنده کردی دایی!!!
دوست دارم!!