اهل کاشانم
روزگارم بد نیست.
تکه نانی دارم،خرده هوشی ،سر سوزن ذوقی.
مادری دارم بهتر از برگ درخت.
دوستانی،بهتر از آب روان.
وخدای که در این نزدیکی است:
لای این شب بوها، پای آن کاج بلند.
روی آگاهی آب ،روی قانون گیاه.
من مسلمانم.
قبله ام یک گل سرخ.
جانمازم چشمه،مهرم نور.
دشت سجاده من.
من وضو با تپش پنجرها می گیرم.
در نمازم جریان دارد ماه،جریان داردطیف
سنگ از پشت نمازم پیداست:
همه ذرات نمازم متبلورشده است.
من نمازم را وقتی می خوانم
که اذانش را باد،گفته باشد سر گلدسته سرو.
من نمازم را پی «تکبیره الاحرام» علف می خوانم،
پی «قدقامت» موج.
کعبه ام بر لب آب،
کعبه ام زیر اقاقی هاست.
کعبه ام مثل نسیم، می رود باغ به باغ،می رود شهر به شهر
«حجرالا سود» من روشنی باغچه است.
5 امتیاز + /
0 امتیاز - 1391/01/14 - 15:48 در
غزل سرا