در چشم آفتاب چو شبنم زیادی ام
چون زهر هر چه باشم اگر کم زیادی ام
بیهوده نیست که روی زمینم نهاده اند
بارم که روی شانه ی عالم زیادی ام
با شور و شوق میرسم و طرد میشوم
موجم.. به هر طرف که بیایم زیادی ام
همچون نفس غریب ترین آمدن مراست
تا میرسم به سینه، همان دم زیادی ام
جان مرا مگیر خدایا که بعد مرگ ،
در برزخ و بهشت و جهنم زیادی ام
قرآن به استخاره ورق خورد! کیستم؟!
بین برادران خودم هم زیادی ام!
5 امتیاز + /
0 امتیاز - 1391/01/14 - 17:09 در
غزل سرا