سهراب گفتی:چشمها را باید شست......شستم ولی !......... گفتی: جور دیگر باید دید.......دیدم ولی !........... گفتی زیر باران باید رفت.....رفتم ولی !...... او نه چشمهای خیس و شسته ام را.......نه نگاه دیگرم را...هیچ کدام را ندید !!!! فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت: " دیوانه باران ندیده
6 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/04/12 - 14:01 در CARLO

(6 )