کودکی با پای برهنه بر روی برفها ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی نگاه می کرد.
زنی در حال عبور او را دید، او را به داخل فروشگاه برد و برایش لباس و کفش خرید.
و گفت: مواظب خودت باش.
کودک پرسید: ببخشید خانم شما خدا هستید؟
زن لبخند زد و پاسخ داد: نه من فقط یکی از بنده های خدا هستم.
کودک گفت: می دانستم با او نسبتی داری.
9 امتیاز + /
0 امتیاز - 1392/04/17 - 14:21 در
دوست خدا