قتي ديوانه وار دل تنگي هايم را پاره پاره ميكنم
وقتي حتي براي گريه كردن مجال نيست
وغرق در اشك هاي بي يايان بي تو بودن مي شوم
وقتي آن كسي كه تمام مدت آرامش خاطرت بود دلش ميشكند
و كسي نيست كه آرامش را هديه به ذهن پريشانش كند
و ميان تمام اين شبهاي بي انتها
تنها تو هستي كه گاه گاهي بغض هايم را ميان كاغذ نقش مي زني
مي بيني باران مي بارد
و دلم تنگ شده براي بي بهانه خنديدن
دلم تنگ شده براي دستاني كه بوسيدنشان سرآغاز محبتي بي كران است
مي بيني؟
نفس به نفس لا به لاي نوشته هايم طلايي شدي
احساسم را ميان كلماتم مي بيني؟
چه ساده احساسم را ميان حروف بي جان عاشقانه هايم نوشتم
تنها براي اينكه اسم تو را تكرار كنم
كه تا شايد اين فاصله اي كه ميان من و تو است از ميان برود
اما نشد !!
من خودم را ، تمام عشقم را ، لا به لاي حروف نوشتم
قلبم را
همه هستيم را
و همه احساسم ، لابه لاي اين واژه ها ، چه غريبانه جان دادند
چه بي شوق اين روزها مي گذرد و من هنوز مي نويسم
اما من هنوز كلمات را به مهماني عشق مي برم
ديگر واژه تحمل بي معناست
من ديگر توان نداشتن تو را ندارم
بي تو مي ميرم
خواهش مي كنم بمان و در قلبم ، در خاطراتم زندگي كن
تا يك عاشقانه آرام بسازيم ،
من و تو
تو ، تمام شب گريه هايم را پايان مي دهي
من ، باز هم فصل دوست داشتنت را مي خوانم
و تقديم مي كنم تمام اين دلنوشته هاي خيس را به تو
اين روزها بيش از هميشه بارانيم
و تو نيستي و من با خيالت چه صادقانه با تو بودن را حس ميكنم
حس بودنت شبها مرا در اغوش مي كشد و پر از آرامش مي شوم
آرامشي كه هديه توست
خدايا فرشته زميني ات را در پناه آن مهرباني بي انتهايت حفظ كن
6 امتیاز + /
0 امتیاز - 1392/05/06 - 14:19 در
یکی بود ... یکی نبود