Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
A-Sh-F
پزشک معتمد بیاتویونی
سرود مجلس است اکنون فلک به رقص آرد

که شعر حافظ شیرین سخن ترانه تو است

من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم

لطف ها میکنی ای خاک درت تاج سرم

دلبرا بنده نوازی است که آموخت بگو

که من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم

همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس

که دراز است ره مقصود و من نو سفرم

ای نسیم سحری بندگی من برسان

که فراموش مکن وقت دعای سحرم

راه خلوت گه خاصم به نما تا پس از این

می خورم با تو و دیگر غم دنیا نخورم

خرم آن روز کزین مرحله بر بندم بار

و ز سر کوی تو پرسند رفیقان خبرم

حافظ شاید اگر در طلب گوهر وصل

دیده دریا کنم از اشک و در و غوطه خورم

پایه نظم بلند است و جهانگیر بگو

تا کند پادشه بحر دهان پر گهرم
4 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/05/14 - 10:49 در یکی بود ... یکی نبود

(4 )