غم زمانه خورم يا فراق يار كشم به طاقتي كه ندارم كدام بار كشم
نه قوتي كه توانم كناره جستن از او نه قدرتي كه به شوخيش در كنار كشم
نه دست صبر كه در آستين عقل برم نه پاي عقل كه در دامن قرار كشم
ز دوستان به جفا سيرگشت مردي نيست جفاي دوست زنم گرنه مردوار كشم
چو ميتوان به صبوري كشيد جور عدو چرا صبور نباشم كه جور يار كشم
شرابخوردة ساقي ز جام صافي وصل ضرورت است كه درد سر خمار كشم
گلي چو روي تو گر در چمن به دست آيد كمينه ديده سعديش پيش خار كشم
2 امتیاز + /
0 امتیاز - 1392/05/24 - 12:24 در
کافه تنهایی