به نام آنکه مروارید عشق را در صدف معشوق قرار دارد.
چرا با من سرد و بی تفاوت رفتار میکنی؟.....چرا؟......
شاید تو هنوز نفهمیده ای که من.......فراموش شده ام......
که من.........محتاج محبتم
که من ........محتاج توام
ای که از یار نشان می طلبی یار کجاست
همه یارند ولی یار وفادار کجاست
وقتی خواستم زندگی کنم راه را بستند گفتند: غلط است.
وقتی خواستم متن سخن را به دل بگویم گفتند: دروغ است.
وقتی خواستم ستایش کنم گفتند: خرافات است.
وقتی خواستم بخندم گفتند: دیوانه است.
وقتی از درد دل پرسیدم گفتند: کودکی بیش نیست.
و حال که سخن نمیگویم میگویند عاشق است و تو ای دل خفته ی من
دوستت دارم
خداوندا نمیدانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است چه رنجی می کشد آن کس که انسان است و از احساس سرشار است.
زندگی گل زردی است به نام غم
مروارید غلطانی است به نام اشک
آیینه ای شکسته ای است به نام دل
فریاد بلندی است به نام آه
اگر شاعرم شعرم تو هستی
اگرمن عاشقم عشقم تو هستی
اگر من کوچه ام عابر تو هستی
اگر من آن شراب کهنه هستم
تو بنای آن شراب کهنه هستی
عشق و محبت ستون عبادت است
از محبت بیش از حد عشق به وجود می آید
و عشق که به درجه ی کمال برسد تبدیل به عبادت می شود
دردیاری که در آن نیست کسی یار کسی
کاش یا رب که نیفتد به کسی کار کسی
3 امتیاز + /
0 امتیاز - 1392/05/27 - 12:23 در
کافه تنهایی