یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غم دیده ما شاد نکرد
آن جوان بخت که می زد رقم خیر و قبول
بنده پیر ندانم ز چرا آزاد نکرد
کاغذ این جامه به خرابات بشویم که فلک
رهنمونیم به پای علم داد نکرد
دل به امید صدایی که مگر در تو رسد
ناله ها کرد درین کوه که فریاد نکرد
سایه تا باز گرفتی ز چمن مرغ سحر
آشیان در شکن طره شمشاد نکرد
شاید از پیک صبا از تو بیاموزد کار
ز آنکه چالاکتر از این حرکت باد نکرد
کلک مشاطه صنعش نکشد نقش مراد
هر که اقرار بدین حسن خدا داد نکرد
مطر با پرده بگردان و بزن راه عراق
که بدین راه شد یار و ز ما یاد نکرد
غزلیات عراقی است سرود حافظ
که شنید این ره دلسوز که فریاد نکرد
1 امتیاز + /
0 امتیاز - 1392/06/18 - 09:27 در
یکی بود ... یکی نبود