نیستی
نمی بینمت
صدایی نیست
احساست نمی کنم
دور شده ای
تار
کم رنگ....
شاید چشمانم کم سو شده اند
شاید هم
فراموش شده ام
نمیدانم
اما
تو بدان
اینجا احساسی است که نا آرام است
قلبی است که می تپد
عشقی است که به اندازه موسیقی اش پر احساس است
تنی است که در آتش می سوزد
اما تو
دور می شوی ....
و
دیر می شود....