دلم گرفته، هوای بهار کرده دلم
هوای گریه ی بی اختیار کرده دلم
رها کن از لبِ بام آن دو بافه گیسو را
هوای یک شبِ دنباله دار کرده دلم
بیا، بیا که برای سرودنِ بیتی
هزار واژه ی خونین، قطار کرده دلم
به هر تپش که نفس تازه می کند، باری
مرا به زیستن امّیدوار کرده دلم
کنون که آخر ِ پیری نمانده دندانی
غزالِ خوش خط و خالی شکار کرده دلم
بخند ای لبِ خونین، لبِ ترک خورده
دلم شکسته، هوای انار کرده دلم.
3 امتیاز + /
0 امتیاز - 1390/11/23 - 13:05