دلگیرم از تداوم این انتظار تلخ
این خاطرات کهنه ولی ماندگار تلخ

کز کرده ام درون زمستان سینه ام
تنها، کنار پنجره ی بی بهار تلخ

افسانه های شعر و شکوفه تمام شد
خاموش مانده شاعر بی اعتبار تلخ

تا اعتماد وسوسه ها می کشاندم
این تیک تاک وحشی دیوانه وار تلخ

((گاهی دلم برای خودم تنگ می شود))
دیگر ز من چه مانده جز این شوره زار تلخ

لرزان به خشکسالی خود خیره می شوم
با این نگاه تشنه ی دنباله دار تلخ

اما برای گریه مجالی نمانده است
یک لحظه درد مانده به ان انفجار تلخ
4 امتیاز + / 0 امتیاز - 1390/11/23 - 16:05

(4 )