شب است و تنهايي
شب است و بيداري
در اين تاريكي
از پشت ديوارهاي سياه
مي وزد باد سرد غمناكي
بادي كه بوي نم تنهايي را
چون پرنده اي شكسته بال
به هر سوي وجودم مي كوبد
بي آنكه بداند جدايي شكسته بالش را
كو شاخه اي، كو درختي
اصلاً كجاست سنگي
كه اين پرنده پرشكسته جدايي
نشيند به رويش زدرد تنهايي
4 امتیاز + / 0 امتیاز - 1390/12/05 - 00:27

(4 )