mitra
آرامم ... مثل مزرعه ای که تمام محصولش را ملخ ها خورده اند ...!!! دیگر نگران داسها نیستم . . .
mitra
به عربه میگن : شما عربا چرا فقط با دخترعموهاتون ازدواج میکنین ؟ چرا با دختر خاله هاتون ازدواج نميکنيد ؟ ميگه نميشه ؟ ميگن خوب ! چرا ؟ ميگه آخه خودشون پسرعمو دارن ...
mitra
امروز موقع اومدن خونه ... سوار یه سیستم صوتی شدم ... طرف روش پراید بسته بود ...!!!
mitra
گذشت آن زمانی که فاصله معنی نداشت ، آن زمانی که احساس اهمیت داشت ... در این زمانه حتی یک قدم هم فاصله بگیری ... جایت را با دیگری پُر میکنند، احساس ... سیری چند!؟؟
mitra
یک روز مردی در حال عبور از خیابان کودکی را مشغول جابجایی بسته ای دید که از خود کودک بزرگتر بود، پس به نزدیکش رفت و گفت: عزیزم بگذار تا کمکت کنم. مرد وقتی خواست بسته را بردارد دید که حتی حملش برای او مشکل است چه برسد به این بچّه. کمی که رفتند مرد از کودک پرسید چرا این بسته را حمل می کند؟ کودک در پاسخ گفت: که پدرش از او خواسته است. مرد پرسید: چرا پدرت خودش این کار را انجام نداد؟ مگر نمی دانست که حمل این بسته برایت چقدر سخت است؟ کودک جواب داد: اتفاقا مادرم هم همین حرف را به پدرم زد ولی او گفت: "خانم بالاخره یه خری پیدا می شه به این بچّه کمک کنه دیگه!"
mitra
هیچوقت کار امروز رو به فردا ننداز... فردا یه عالمه کار داری، قشنگ بندازش واسه دو سه هفته دیگه که خیالــــــــــــــتم راحت باشه..
mitra
مامانم یه ظرف انگور گذاشت روی میزم من هم هی میخوردم، بعد از ده دقیقه اومد بردش! گفتم چرا میبری؟ گفت یادم رفته بشورمش! امنیت جانی ندارم من تو اين خونه !!!!...