می روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه خویش


به خدا می برم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه خویش


می برم تا که در آن نقطه دور
شستشویش دهم از رنگ نگاه


شستشویش دهم از لکه عشق
زین همه خواهش بیجا و تباه

می برم تا ز تو دورش سازم
ز تو ای جلوه امید محال


می برم زنده بگورش سازم
تا از این پس نکند یاد وصال
5 امتیاز + / 0 امتیاز - 1390/12/06 - 16:10
پیوست عکس:
4.jpg

(5 )