مرگ من روزی فرا خواهد رسید...............
1 امتیاز + / 0 امتیاز - 1390/10/18 - 11:50
دیدگاه
bazargan

مرگ من روزی فرا خواهد رسید

در بهاری روشن از امواج نور

در زمستانی غبار آلود و دود

یا خزانی خالی از فریاد و شور



مرگ من روزی فرا خواهد رسید

روزی از این تلخ و شیرین روزها

روز پوچی همچو روزان دگر

سایه ای ز اامروزها،دیروزها



دیدگانم همچو دالان های تار

گونه های همچو مرمر های سرد

ناگهان خوبی مرا خواهد ربود

من تهی خواهم شد از فریاد درد



می خزند آرام روی دفترم

دستهای فارغ از افسون شعر

یاد می آرم که در دستان من

روزگاری شعله می زد خون شعر



خاک می خوند مرا هر دم به خویش

می رسند از راه تا در خاکم نهند

آه شاید عاشقانم نیمه شب

گل به روی گور غمناکم نهند



می رهم از خویش و می مانم ز خویش

هرچه بر جا مانده ویران می شود

روح من چون بادبان قایقی

در افق ها دور و پنهان می شود



بعد ها نام مرا باران و باد

نرم می شویند از رخسار سنگ

گور من گمنام می ماند به راه

فارغ از افسانه های نام و ننگ

1390/10/18 - 11:50

(1 )