سین مثل "سیر" نشدن از نگاه وحشی ات چیدن "سیب" خنده هایت جوانه زدن در "سبزه" ی ثانیه هایت "سنجد" عشقت روی قاب دیوار قلبم "سرکه" اخم های ترش دلچسبت "سمنو"ی شیرینت از جوانه های گندم نفس هایت "سماق" دلتنگی های تمام نشدنی ات "سنبل" خوشبوی آغوش مهربانت "سکه" براق مردمک های کهربایی ات کنارم باش هفت سینِ عاشقانه ام عید با تو رنگ دیگری دارد
رو به پایانم ... هراسی از مرگ نیست، مرگ که سهل است اما ؛ نبودنهایت این روزها عجیب مرا می ترساند... قالی کرمانم ؛پا خورده ام از باور این و آن غم در تار و پودم جولان می دهد؛ خلاصم کن... به دارم بکش؛ از نو بباف مرا اما اینبار شکل گلیمی صحرایی... چرا که بی شک سر به بیایان خواهم گذاشت از لمس دستانت.