CARLO
دسته:فاقد دسته بندی
72 کاربر

3661 پست

       
آخه نیاز به توضیح نداره....مشخصه چیه
پاتوق همه بچه های پاتوقه

امتیاز به گروه

[بروز رساني]

آخرين امتاز دهنده:


کاربران گروه

نمایش همه

مدیران گروه

برچسب‌های کاربری

CARLO

گروه عمومی · فاقد دسته بندی· 72 کاربر · 3661 پست
saqar
saqar
در CARLO
ما دوباره پس از مدت ها قدم رنجه فرموده ایم تا وب محترممان را از پوسیدگی دربیاوریم. مدت ها بود که چشممان به جمال این بزرگوار نیفتاده بود حال می فهمیم که تا چه اندازه دلتنگ این عزیز بودیم...
2 دیدگاه  •   •   •  1392/05/3 - 15:52
+3
saqar
saqar
در CARLO

 ضمن قبولی طاعات و عبادات ...


متاسفم واسه پسرایی که شب قدر, تو حیاط امامزاده و سرمزار شهدا هم پیس  پیس کردن و تیکه انداختنو ول نمی کنن و هم چنین متاسفم واسه دخترایی که این مراسماتو با عروسی اشتباه می گیرن! متاسفم واسه مردمی که میان احیا می گیرن و حیاط امامزاده رو پر می کنن از ظرف یه بار مصرف و روزنامه هایی که روشون نشستن, درسته ما تو جهان سوم به دنیا اومدیم ولی حداقل می تونیم سعی کنیم که جهان سومی نباشیم به قول دکتر شریعتی" روستایی بودن عیب نیست, روستایی ماندن عیب است" مردم ما فقط بلدن غر بزنن همین!


متاسفم واسه این برادرامون(!!) که اینجور شبا کلی تریپ برمیدارن و بی سیم می گیرن دستشون و هی از اینور میرن اونور و از اونور میان اینور و وقتی مراسم تموم شد و یکی مثل من داره آشغالای تو حیاط رو جمع می کنه به طرز چندش آوری وراندازش می کنن و بهش تیکه میندازن , متاسفم واسه خودم که اینا باید از من و امثال من مراقبت کنن, متاسفم واسه حاجیایی که به عشق حوری بهشتی تسبیح می زنن, متاسفم واسه احمقایی که به زنشون به چشم اموالشون نگاه می کنن و اسم حسادتشونو میذارن غیرت!


متاسفم واسه دخترایی که اجازه میدن فروشنده ها باهاشون لاس خشکه بزنن و اسم این رفتارشونم میذارن روشن فکری و  high class بودن, متاسفم واسه پسرایی که به اندازه یه ارزن هم اختیارشون دستشون نیست و متاسفم که هممون همه ی این چیزارو می بینیم و کاری نمی تونیم بکنیم
3 دیدگاه  •   •   •  1392/05/3 - 15:49
+12
saqar
saqar
در CARLO

لحظه های لعنتی

!!برای غم انگیز ترین لحظاتم آوازی بخوان. امروز سازم کوک نیست!!

آخرین ویرایش توسط 28000 در [1392/05/3 - 15:57]
دیدگاه  •   •   •  1392/05/3 - 15:45
+4
saqar
saqar
در CARLO
اینجا مکانیست برای خالی کردن عقده هایی که هراز گاهی زیر گلویم لانه می کند.
اینجا همان جاییست که روح تب آلودم را پاشویه می کنم شاید که آرام گیرم.
دیدگاه  •   •   •  1392/05/3 - 15:39
+3
-1
saqar
saqar
در CARLO
نیا رو تاریکی فرا گرفته

دوست داشتن در پس مادیات پنهان است .


ارزشها با آوازی نا شناخته ُ خود را فریاد می زنند .


شادی رنگ می بازد .


خواسته ها در پی تفکر مالکیت تمامی اذهان در بر می گیرد .


سنت با پوششی جدید خود را عیان تر می کند .


تظاهر ُ  با نقش مذهب  ُگناه را می پوشاند .


وتقدس با تظاهر خود را از اصل رها میکند .


وتظاهر ریشه می دواند.


ریا ارزش می شود.ودر کنار دروغ هویت می یابد .


 انحصار ثروت را با  نام هدیه ی خداوندی جار زده میشود.


رسیدن به آرزوها ُ مایه فخر میشود .


وفخر دست مایه ای میشود به نام عنایت خداوندی .


وخداوند ُحیران از این اشرف مخلوقاتش .

دیدگاه  •   •   •  1392/05/3 - 15:36
+4
saman
saman
در CARLO

از دوستم پرسیدم با کدوم Browser با اینترنت داری کار میکنی؟


سافاری؟ اکسپلورر؟ اپرا؟ فایر[!]س؟


میگه با اون که اولش گوگل رو باز میکنه دیگه


اون ستـونِ کجاست lمیخوام سرمو بکوبونم بهش

1 دیدگاه  •   •   •  1392/05/3 - 13:15
+7
saman
saman
در CARLO

دوستم داش یکی رو میزد،گفتم به خاطره من نزن.


گفت لال بابا،میام چنان میزنم تو رو هم که صدا بز بدی.


از نفوذ و مورد علاقه بودنم در بین دوستام واقعا خوشحال شدم


والاه

دیدگاه  •   •   •  1392/05/3 - 13:12
+3
saman
saman
در CARLO



رفتم دستشویی پارک. تا تو دستشویی نشستم از دستشویی کناری صدایی شنیدم که گفت:

سلام حالت خوبه؟


من اصلاً عادت ندارم که تو دستشویی هر کی رو که پیدا کردم شروع کنم به حرف زدن باهاش، اما نمی دونم اون روز چِم شده بود که پاسخ واقعاً خجالت آوری دادم:


حالم خیلی خیلی توپه.


بعدش اون آقاهه پرسید:


خوب چه خبر؟ چه کار می خوای بکنی؟


با خودم گفتم، این دیگه چه سؤالی بود؟ اون موقع فکرم عجیب ریخت به هم، برای همین گفتم؛


اُه من هم مثل خودت فقط داشتم از این جا رد می شدم...


وقتی سؤال بعدیشو شنیدم، دیدم که اوضاع داره یه جورایی ناجور می شه، به هر ترفندی بود خواستم سریع قضیه رو تموم کنم:


من می‌تونم بیام طرفای تو؟


آره سؤال یه کمی برام سنگین بود. با خودم فکر کردم که اگه مؤدب باشم و با حفظ احترام صحبتمون رو تموم کنم، مناسب تره، بخاطر همین بهش گفتم:


نه، الآن یه کم سرم شلوغه!


یک دفعه صدای عصبی فردی رو شنیدم که گفت:


ببین، من بعداً باهات تماس می گیرم. یه احمقی از دستشویی بغلی همش داره به همه سؤال های من جواب می ده!



دیدگاه  •   •   •  1392/05/3 - 13:08
+4
saman
saman
در CARLO

یه استاد دانشگاهی بود هر سری میومد سر کلاس به دختر خانمها تیکه می انداخت. یه روز دخترا تصمیم گرفتن با اولین تیکه ای که انداخت از کلاس برن بیرون...


قضیه به گوش استاد رسید


(میدونیدکه توسط عده ای از آقا پسرهای جان بر کف!!!!)


جلسه بعد استاد کمی دیر اومدسر کلاس و برای توجیه دیر آمدنش گفت:از انقلاب داشتم میومدم دیدم یه صف طولانی از دخترا تشکیل شده تعجب کردم رفتم جلو پرسیدم چی شده؟ دخترا گفتند:با کارت دانشجویی شوهر میدن!!!


دختر خانوم ها پاشدند که برن بیرون استاد گفت کجا میرید؟ وقتش تموم شد تا ساعت 10 بود!تمام کلاس رفت تو هوا!!!!!!

آخرین ویرایش توسط saman در [1392/05/3 - 13:06]
دیدگاه  •   •   •  1392/05/3 - 13:04
+3
saman
saman
در CARLO
یادمه اولین بار که رفتم بانک برای چک پاس کردن سعی کرده بودم که همه جوانب رو در نظر بگیرم.شناسنامه و کارت ملی و گواهینامه و .... برده بودم و همچنین از این و اون سوال کرده بودم که باید چکار کنم.
یادمه اون روز بانک هم خیلی شلوغ بود.نوبت من که شد چکو دادم به یارو که برام نقدش کنه.بعد گفت کارت شناسایی،که منم دادمش.بعد گفت آقا چرا چکتو پشت نویسی نکردی؟؟
منم که منظورشو نمیفهمیدم گفتم یعنی چکار کنم؟
اونم گفت مشخصاتتو پشتش بنویس.منم تو اون شلوغی ازش گرفتم تا بنویسم.البته برگ چک تا شده بود و منم همونطوری ازش گرفتم و نگاهی به اون قسمت تا شدش نکردم .عینا اینطوری نوشتم:
نام: سامان
نام خانوادگی:فخارس
تاریخ تولد:25/03/71
.
.
.
.
بعد با خیال راحت دادم به یارو
یکدفعه برگشت بهم گفت اینا چیه نوشتی؟این طرف چک جای عنوان و نام و نام خانوادگی هست شما باید فقط اینارو پر میکردی
بعد یه یارویی از پشت سرم به مسئول بانک گفت مگه چطوری نوشته؟میشه ببینم؟اون نامرد هم برگ چک رو گرفت بالا...تا ته صف همه خندیدن
دیدگاه  •   •   •  1392/05/3 - 12:55
+3