اعتراف می کنم بزرگترین لذت دوران بچگی من این بود که روزهای بارونی تو راه مدرسه با او چکمه طوسی پلاستیکی که تا زیر زانوم بود مثل خل ها از جاهایی رد می شدم که آب جمع شده و وقتی قابلیت چکمه هام رو می دیدم که تا عمق زیاد هم پام خیس نمیشه کلی کیف می کردم ! حس ماشین شاسی بلند بهم دست می داد …
اینایی که از تاکسی پیاده میشن بعد تازه دستشونو میکنن تو این جیبشون بعد دستشونو میکنن تو اون جیبشون بعد بقیه جیباشونو میگردن کیف پولشونو درمیارن و یه ۱۰هزار تومنی مثلن میدن به راننده تاکسی تا اون خوردش کنه ۹۵۰۰تومن بهشون پس بده رو باید توی میدون اصلیه شهر دار زد !
تو کلاس داشتم با دوستم پچ پچ میکردم استاد اومد با خط کش بهم اشاره کرد و گفت: تهِ این خط کش یه آدم ابله وجود داره… منم گفتم: استاد منظورتون کدوم تهشه…!؟ نمیدونم چی شد که اخراجم کرد !
بالاخره یه روز زنگ میزنم چین ، اون یارو که گوشی رو برداشت گفت 你好 من میگم 陰莖 ! گوشی رو قطع میکنم . بفهمه دنیا دست کیه ما خر نیستیم که این جنس های بنجلشو بندازه بهمون ! بعععله من یه همچین آدم وطن پرستی هستم