اعترافای باحال
دسته:فاقد دسته بندی
86 کاربر

4317 پست

       
اعترافای باحالتونو بزارید تا همه با هم بخونیمشون...لایک یادت نره ها

امتیاز به گروه

[بروز رساني]

آخرين امتاز دهنده:


کاربران گروه

نمایش همه

مدیران گروه

برچسب‌های کاربری

اعترافای باحال

گروه عمومی · فاقد دسته بندی· 86 کاربر · 4317 پست
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
سرما خوردگی خر است. این زنه که میگه مشترک مورد نظر قادر به پاسخگویی نمیباشد خر است. مدیر دقیق و حساس خر است. ترافیک خر است. بچه های مردم خرند. شب امتحان خر است. سردرد خر است. آدم فوضول و خبرچین خر است. زنگ ساعت خر است. صبح زود خر است. آدم زبون نفهم خر است. جنگ خر است. فقر خر است. بیماری لا علاج خر است. تراکنش ناموفق خر است. کال ویتینگ خر است. چراغ قرمز خر است. تنهایی خر است. خانه ی سالمندان خر است. صدای بوق ماشین پشت پنجره وقتی خوابی خر است. لو باتری خر است. فامیل پشت چشم نازک کن خر است. ادم زبان نفهم خر است. رقیب در هر زمینه ای خر است. ناخونی که از توی گوشت شکسته خر است. سینوزیت خر است. اینترنت سرعت پائین خر است. اینباکس بدون زنگ تفریح خرتر است خخخخخخ لعنتی ... سبک شدم ....
دیدگاه  •   •   •  1392/09/12 - 19:14
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

داشتم فیلم اکشن میدیدم یهو پسر خالم اومد یه لگد به پام زد.میگم چرا میزنی؟میگه:میخوام حس کنی داری فیلم سه بعدی میبینی.
باز خداروشکر فیلمه صحنه دار نبود.والا


دیدگاه  •   •   •  1392/09/12 - 19:10
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

دختر همسایمون 10 سالشه، امروز دیدم بیرون نشسته داره گریه میکنه. گفتم چی شده؟


گفت مامانم آیفونمو ازم گرفته!


گفتم چرا؟


گفت آخه وختی دوس پسرم داشت بوسم میکرد مامانم مارو دید!

5+1 از اینا ترسید توافق کرداااااااااااااااااااااااا :|

دیدگاه  •   •   •  1392/09/12 - 19:08
+1
AmirAli
AmirAli
یه یارو رفت حج نه نماز می خوند . نه طواف میکرد نه ...
ازش پرسیدن چرا ؟
گفت به ما گفتن همه چیز با کاروانه

دیدگاه  •   •   •  1392/09/12 - 19:07
+2
AmirAli
AmirAli
یارو زنگ میزنه پیتزا فروشی میگه یه پیتزا می خواستم.

فروشنده میگه . به نام ... ؟

یارو میگه . اخ اخ . ببخشید .به نام خدا , یه پیتزا می خواستم .
دیدگاه  •   •   •  1392/09/12 - 19:06
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یه افسانۀ قدیمی هست که میگه:
اونایی که شبا خوابشون نمیبره؛ به این دلیله که
تو فکر یه نفر دیگه بیدارن! خووو اینقد به من فکر نکنید دیگه!
بذارید یکم آسایش داشته باشیم باباااااا..!
دیدگاه  •   •   •  1392/09/12 - 19:04
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺑﭽﻪ ﺩﺍﺩﺍﺷﻢ ﻳﻪ ﺳﺎﻋﺖ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻪ ﻣﻦ ...
ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻢ: ﭼﯿﻪ ؟؟ ﭼﺘﻪ ؟؟؟
ﻣﯿﮕﻪ :ﺣﻀﺮﺕ ﻋﺒﺎﺳﯽ ﻗﯿﺎﻓﻪ ﺧﻮﺩﺗﻪ ﯾﺎ ﺩﺍﺭﯼ
ﻣﺴﺨﺮﻩ ﺑﺎﺯﯼ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﺭﯼ .. :|
دیدگاه  •   •   •  1392/09/11 - 22:04
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
وقتی برای 5 دقیقه میرم دسشویی میشینم
راه های شکافتن اتم و استفاده از نانو هم یادم میاد
دیدگاه  •   •   •  1392/09/11 - 21:51
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
صُـبحـی تـو مـحـلـمـون یـه دخـتـره مُـرده بـود اسـمـش پـارمـیـدا بـود مـداحـه یـکـی از شـعـرای سـاسـی مـانـکـن رو بـا گریـه مـیـخـونـد... :|
وای وای پـارمـیـدای مــن کـوش؟؟؟ :|
زنـهـا هـم جـیـغ و زجـه مـی زدن یـهـو یـه زنــه داد زد فــدات بـشـم آرمیتــــــــــــااااااااا
مـداحـه هـم گـفـت خـانـم آرمـیــتـا نــه پارمـیــــــدا !!! ^_^
دیدگاه  •   •   •  1392/09/11 - 21:50
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

تو کتابخونه رو یه کاغذ نوشتم:
”خواهشا کسی اینجا نشینه”
بعد گذاشتمش رو کتابم و رفتم اومدم دیدم یه نفر برگه های کتابمو پاره کرده نوشته:
مگه ننوشته بودم خواهشا اینجا نشین !!!
0_o
هیچی دیگه خودم کردم که لعنت بر خودم باد ...
به ته دیگ ماکارونی قسم

دیدگاه  •   •   •  1392/09/11 - 21:47
+5