اعترافای باحال
دسته:فاقد دسته بندی
86 کاربر

4317 پست

       
اعترافای باحالتونو بزارید تا همه با هم بخونیمشون...لایک یادت نره ها

امتیاز به گروه

[بروز رساني]

آخرين امتاز دهنده:


کاربران گروه

نمایش همه

مدیران گروه

برچسب‌های کاربری

اعترافای باحال

گروه عمومی · فاقد دسته بندی· 86 کاربر · 4317 پست
hamed noori
hamed noori
رفتم دستشویی پارک. تا تو دستشویی نشستم از دستشویی کناری صدایی شنیدم که گفت:

سلام حالت خوبه؟

من اصلاً عادت ندارم که تو دستشویی هر کی رو که پیدا کردم شروع کنم به حرف زدن باهاش، اما نمی دونم اون روز چِم شده بود که پاسخ واقعاً خجالت آوری دادم:
...
حالم خیلی خیلی توپه.

بعدش اون آقاهه پرسید:

خوب چه خبر؟ چه کار می خوای بکنی؟

با خودم گفتم، این دیگه چه سؤالی بود؟ اون موقع فکرم عجیب ریخت به هم، برای همین گفتم؛

اُه من هم مثل خودت فقط داشتم از این جا رد می شدم...

وقتی سؤال بعدیشو شنیدم، دیدم که اوضاع داره یه جورایی ناجور می شه، به هر ترفندی بود خواستم سریع قضیه رو تموم کنم:

من می‌تونم بیام طرفای تو؟

آره سؤال یه کمی برام سنگین بود. با خودم فکر کردم که اگه مؤدب باشم و با حفظ احترام صحبتمون رو تموم کنم، مناسب تره، بخاطر همین بهش گفتم:

نه، الآن یه کم سرم شلوغه!

یک دفعه صدای عصبی فردی رو شنیدم که گفت:

ببین، من بعداً باهات تماس می گیرم. یه احمقی از دستشویی بغلی همش داره به همه سؤال های من جواب می ده!
دیدگاه  •   •   •  1392/08/28 - 21:45
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بعضی از پسرا هستن فک میکنن اگه وسط دعوا داد بزنن ترسناک میشن!

یکی نیست بگه آخه عزیزمن

تو با اون دماغ عملیت و اون ابروهای برداشته جیییگرِمنییی!
=))
دیدگاه  •   •   •  1392/08/28 - 19:11
+8
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بچه همسایه مون اومده بود خونمون اومدم براش قصه بگم بخوابه گفتم:

میخوام برات قصه شنگول منگولا حبه انگورا بگم

برگشته میگه:

بیخیال برام از تجربیات عشقیت بگو :| :|
دیدگاه  •   •   •  1392/08/28 - 19:09
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺍﻭﻥ ﻗﻀﯿﻪ ﯼ ﺍﻭﻝ ﻣﺮﻍ ﺑﻮﺩ ﯾﺎ ﺗﺨﻢ ﻣﺮﻍ ﺭﻭ ﻭﻝ ﮐﻨﯿﺪ

ﺍﮔﻪ ﺭﺍﺳﺖ ﻣﯿﮕﯿﻦ ؛ ﺑﮕﯿﻦ ﺑﺒﯿﻨﻢ

ﺍﻭﻥ ﺍﻭﻝ ِﺍﻭﻝ ؛

ﺳﺎﻋﺖ ﺟﻠﻮ ﺑﻮﺩ ﮐﺸﯿﺪﻧﺶ ﻋﻘﺐ ؟
ﯾﺎ ﻋﻘﺐ ﺑﻮﺩ بردنش ﺟﻠﻮ ؟
دیدگاه  •   •   •  1392/08/28 - 19:07
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اگه دیدین کسی با زبون خوش از دستشویی خارج نمیشه



کافیه بگین موبایلت زنگ میخوره،



در کمال حیرت خواهید دید که چون غزالی چموش چنان از دستشویی میاد بیرون که شما تو

دستشویی همش به این فکر میکنید که اون کیه که به خاطرش دستشوئی رو رها کرده؟!!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/08/28 - 19:05
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﻗﺎﻳﻘﻰ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺳﺎﺧﺖ
ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﺑﻪ ﺁﺏ ...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺳﻮﺭﺍﺧﺶ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﻛﺮﺩ
ﻏﺮﻕ خواهد شد
ﻣﻦ ﺧﻔﻪ خواهم شد
ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﻫﺮﻫﺮ ﺑﺨﻨﺪﻳﻦ
ﺭﺍﺣﺖ ﻣﻴﺸﻢ ﺍﺯﺩﺳﺘﺘﻮﻥ ﺑﺎﺍﻳﻦ ﻻﻳﻚ ﺯﺩﻧﺎﺗﻮﻥ
دیدگاه  •   •   •  1392/08/28 - 19:04
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
داشتم از زندگی ناامید می شدم.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.


که نون بربری تو چشام نگا کرد

گفت منو با پنیر و گردو بخور حله

حـــــل شــد خداروشکر :)))))))))))))))))))))))
دیدگاه  •   •   •  1392/08/28 - 19:02
+3
hamed noori
hamed noori
اﮔﺮ ﺩﺳﺘﺗﻮﻥ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺮﺳﻪ:


.
.
....

• .
• .
• .

• راستشو بگینااا

• .
• .
• .
• .
• .
• .
• .

• 1. خفم میکنید
• 2. بغلم میکنید
• 3. کتکم می زنید
• 4. بوسم میکنید
• 5. ازم امضا میگیرید
• 6. باهام بیشتر اشنا میشید
دیدگاه  •   •   •  1392/08/28 - 18:57
+3
hamed noori
hamed noori
ﺧﺮﻭﺳﻪ ﺳﺮﮐﻼﺱ ﺑﻪ ﻣﺮﻏﻪ ﻣﯿﮕﻪ :ﯾﻪ ﻧﻮﮎ
ﻣﯿﺪﯼ؟
ﻣﺮﻏﻪ ﻣﯿﮕﻪ :ﺍﻻﻥ؟ ﺍﯾﻨﺠﺎ؟ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﮐﻪ
ﻧﻤﯿﺸﻪ...
...
ﺧﺮﻭﺳﻪ ﻣﯿﮕﻪ :ﺟﻬﻨﻢ، ﺑﺎﺧﻮﺩﮐﺎﺭ...
ﻣﯿﻨﻮﯾﺴﻢ
دیدگاه  •   •   •  1392/08/28 - 18:54
+3
hamed noori
hamed noori
یکی تعریف میکرد :

توی آسانسور واساده بودم یه دختری هم سوار شد
اول ساکت بود بعد گفت:چطوری؟
گفتم: الحمدلله ....
یه نگاهی به من کردو هندزفری شو جابجا کرد!...
معلوم شد داره با تلفن حرف می زنه!
هیچی دیگه منم تسبیحم رو از تو جیبم در آوردم ادامه دادم:
الحمدلله الحمدلله الحمدلله الحمدلله الحمدلله ....
دیدگاه  •   •   •  1392/08/28 - 18:48
+3