اعترافای باحال
دسته:فاقد دسته بندی
86 کاربر

4317 پست

       
اعترافای باحالتونو بزارید تا همه با هم بخونیمشون...لایک یادت نره ها

امتیاز به گروه

[بروز رساني]

آخرين امتاز دهنده:


کاربران گروه

نمایش همه

مدیران گروه

برچسب‌های کاربری

اعترافای باحال

گروه عمومی · فاقد دسته بندی· 86 کاربر · 4317 پست
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اگه رغبتی که خاکشیر برای ته نشین شدن داره رو یخ داشته باشه یکی از باشعور ترین جامدات و مایعات به حساب میاد .
دیدگاه  •   •   •  1393/03/3 - 21:32
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﻭﻗﺘـــﻰ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺘـــﻰ ﻣﻨــﻮ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻛﻦ .!.
ﻓﻘﻂ ﺩﺍﺷﺘـــﻢ ﺑﻪ ﻣﻐـــﺰﻡ ﻓﺸـــﺎﺭ ﻣﻴﺎﻭﺭﺩﻡ ﺗﻮ ﻛﻰ ﻫﺴﺘﻰ ﺍﺻﻼً !خخخخخخ
دیدگاه  •   •   •  1393/03/2 - 20:43
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
از بچگی با هم تفاوت داشتند یکی به موسیقی علاقه داشت یکی به خبرنگاری
یکی دوست داشت در خفا کار کند یکی در دید.
یکی دوست داشت همه تصویرش رو ببینند دیگری دوست داشت هیچ تصویری از وی منتشر نشود
بله دوستان این است داستان دو برادر هنرمند یکی خبرنگار واحد مرکزی خبر حسینی بای
و دیگری هنرمند با استعداد و خوش ذوق ارنجمنت بای ( arrangement by )
خواهر آنها " استند بای " و پدر آنها "های بای " بود.
دیدگاه  •   •   •  1393/03/2 - 20:40
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﮔﻔﺖ :
ﻣﻦ ﮐﺎﺭﻣﻮ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ، ﻣﻦ ﺻﺎﺣﺐ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺷﯿﻨﻢ ، ﻣﻦ ﺗﺠﺎﺭﺕ
ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺩﺍﺭﻡ ، ﻣﻦ ﺭﺋﯿﺲ ﺧﻮﺩﻣﻢ ، ﻫﯿﭽﮑﺴﻢ ﺑﻬﻢ ﻧﻤﯿﮕﻪ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﺑﺎﯾﺪ
ﺑﮑﻨﯽ !
ﻣﻨﻢ ﺳﺮﻳﻊ ﺑﻬﺶ ﮐﻔﺘﻢ :
ﺍﻗﺎ ﺑﺮﻭ ﺩﺳﺖ ﺭﺍﺳﺖ
<img src=)" title=";))" />))))))
دیدگاه  •   •   •  1393/03/2 - 20:36
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
امروز وقتی خواستم پول تاکسی رو بدم راننده نگرفت
گفت: Unknown از شما عمرا کرایه بگیرم
با تعجب پرسیدم شما منو میشناسی؟؟؟
گفت :بله که میشناسم
دخترم یکی از ادد لیستای شماست،،،
پستای شما شادی رو به زندگی ما اورده
اشک تو چشمام حلقه زدو گفتم من متعلق به شما هستم
هیچی دیگه اینطور شد که من تو سطح کشور مشهور شدم،،،
.
.
.
.
.البته حمل برخودستایی نباشه
دیدگاه  •   •   •  1393/03/2 - 20:32
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
هفت سالم بود تازه خوندن یاد گرفته بودم،میرفتم قبرستون دم خونمون
سرقبرها قرآن میخوندم،پول میگرفتم.یک بار بابام منو دید،
جوری کتکم زد نزدیک بود همونجا خاکم کنند.
دیدگاه  •   •   •  1393/03/2 - 20:30
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﻫﯿﭻ ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﯿﻦ .... ﺳﺎﭘﻮﺭﺕ ﺍﺯ ﻣﻌﺠﺰﺍﺕ ﺍﻟﻬﯽ
ﻫﻢ ﻫﺴﺖ؟
ﺗﻮ ﺯﻣﺴﺘﻮﻧﺎ ﮔﺮﻡ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﺗﻮ ﺗﺎﺑﺴﺘﻮﻧﺎ ﺧﻨﮏ ....
ﺗﺮﻣﻮﺳﺘﺎﺕ ﻫﻮﺷﻤﻨﺪ ﺩﺍﺭﻩ ﻻﻣﺼﺐ !!!!
دیدگاه  •   •   •  1393/03/2 - 20:28
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یه سلامتی بفرستیم برای سربازی که کلی توی صف تلفن ایستاد و زنگ زد به دوست دخترش و رفت پشت خطش یا حواب نداد!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

اونم قطع کرد و شماره اون یکی دوست دخترشو گرفت و خیلی شیک باهاش شروع کرد صحبت کردن!
دیدگاه  •   •   •  1393/03/1 - 21:48
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دوست دارم الان یکی بغلم کنه بگه:
چته دیوونه بیا این یه نخ سیگارو بکش!!
منم بگم پاشو بروگمشو کثافت آشغال ناباب
خیلی صحنه آموزنده و ملودرامی میشه!..
دیدگاه  •   •   •  1393/03/1 - 21:45
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﻭﻗﺘﯽ ﻋﺎﺷﻖ ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺘﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﺟﻮﻭﻥ ﻭ ﺩﻝ ﺑﻬﺶ ﻧﺸﻮﻭﻥ ﺑﺪﯼ ﻣﺜﻼ:
ﻫﯽ ﻣﻮﻫﺎﺷﻮ ﺑﮑﺸﯽ...
ﮔﺎﺯﺵ ﺑﮕﯿﺮﯼ...
ﺑﺎ ﺟﺎﺭﻭ ﺑﺰﻧﯽ ﻟﻬﺶ ﮐﻨﯽ...
ﺑﺎ ﺩﻣﭙﺎﯾﯽ ﺍﺑﺮﯼ ﺑﺰﻧﯽ ﺻﻮﺭﺗﺸﻮ ﺻﺎﻑ ﮐﻨﯿﯽ...
ﮐﻠﻪ ﺍﺷﻮ ﺑﮑﻨﯽ ﺯﯾﺮ ﺍﺏ ﻭﺍﺳﻪ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﯼ...
ﺧﻼﺻﻪ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺭﺍﻫﯽ ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻬﺶ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﻨﯽ ﭼﻪ ﻗﺪﺭ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﯼ
ﺑﻌﻠﻬﻬﻬﻬﻪ ﻋﺸﻖ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯾﺎﺍﺍﺍﺍﺳﺖ
دیدگاه  •   •   •  1393/02/31 - 22:56
+3