Hossein Behzadi
می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود عشــق ، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد بالاترین نــقطه ى زمین ، شــانه های پـدر بــود ... ... بدتـرین دشمنانم ، خواهر و برادر های خودم بودند تنــها دردم ، زانو های زخمـی ام بودند . تنـها چیزی که میشکست ، اسباب بـازی هایم بـود و معنای خداحافـظ ، تا فردا بود !!!
Hossein Behzadi
رانندگی در کشور های مختلف شیکاگو: یک دست روی فرمان، یک دست بیرون پنجره ... نیویورک: یک دست روی فرمان، یک دست روی بوق بوستون: یک دست روی فرمان، روزنامه در دست دیگر، پا محکم بر روی پدال گاز اوهیو: هر دو دست بر روی فرمان، هر دو پا روی پدال ترمز، قرار گرفتن در تیر رس تروریست ها کالیفورنیا: هر دو دست روی هوا، قیافه گرفتن، هر دو پا روی پدال گاز، صورت چرخیده و مشغول صحبت با کسی که روی صندلی عقب نشسته به ایران خوش آمدید: یک دست روی بوق، با دست دیگر مشغول دست دادن، یک گوش به موبایل، گوش دیگر مشغول شنیدن موزیک با صدای بلند، پا بر روی پدال گاز، چشمها به خانمهای کنار خیابان دوخته شده، صحبت با شخص دیگری که در ماشین بغل او در حرکت است
Hossein Behzadi
کدام دردناک تر است؟ این که پرواز را بدانی ولی اسیر باشی، یا این که آزاد باشی و پرواز را ندانی! این که بدانی حق داری ولی ندهند ... یا این که بدهند به تو آنچه که حق نداری! این که پر از فریاد باشی ولی گوشی نباشد یا این که همه گوش باشند و تو حرفی نداشته باشی...
Hossein Behzadi
در ایران... تو دستشویی فکر میکنند، تو حمام اواز میخوانند، سر کلاس میخوابند، تو رختخواب تلفن حرف میزنند، ... موقع درس خوندن بازی میکنند، موقع تی وی دیدن فیسبوک چک میکنند، موقع فیسبوک چک کردن غذا میخورند، موقع خواب بیدارند، موقع بیداری خوابند، سر کار روزنامه میخوانند، و اوقات فراغت کار میکنند!!!