سحر
حتی فکرش را هم نکن...!!
که بی تو...!!
سر به بیابان می گذارم...!!
یا اتاقکی در همسایگی تنهایی اجاره میکنم...!!
یا اینکه...!!
غم تو خم می کند کمر زندگیم را...!!
نه...!!
اما باور کن...!!
هر روز حسرت لحظه هایی را می خورم که مانندی ندارند...!!
و دلم کلی برای* لبخندهایم* می سوزد...!!
لبخندهایی که فقط *خرج تو *می شدند...!!
و...!!
به بزرگی خداوند قسم...!!
تمام خنده های امروزهایم...!!
طراوت یک تبسم کوتاه آن روزها را ندارد...!!
قبول کن...!!
که افکارت...!!
هردویمان را تباه کرد
سحر
انسانم!
ساکت، چون درخت سیب!
گسترده، چون مزرعه یونجه!
و بارور، چون خوشه بلوط!
به جز خداوند،
چه کسی شایسته پرستش من خواهد بود؟!!
حسین پناهی