سحر
ساده یِ ساده از دست میرن ... همه ی اون چیزهایی که سختِ سخت به دست اومدن ...
سحر
دورباش اما نزدیک، من از نزدیک بودن های دور می ترسم...
سحر
لــَـحـظــه هــا (!) تـــَـنهــا پــرنــدگــان مهــاجــِـری هـَـستـنــد ، کـــِ هــَـرگــــز بـــِ لـانــه بــَــر نـــِ مـی گـــردنـــد . . ./. ❀ [♥] دیگر نیازی به قفس نیستــ ، خیلی وقتـــ استـــ که آسمان برای این پرنده رنگ باخته ...
سحر
حماقت که شاخ ندارد ،حماقت یعنی من که آنقدر میروم که دلتنگم شوی ،خبری از دلتنگی تو نمیشود ،برمی گردم چون ؛دلتنگت می شوم..
سحر
بارون نمیشم که نگی با چه منتی خودشو به شیشه می کوبه تا نیم نگاهی بیندازم ابر میشم که از نگرانی یه روز بارونی هر لحظه پنجره رو بگشایی و من رو تو آسمون نگاه کنی
سحر
شخص رو به سنگها گفت: "انسان باشيد!" سنگها در پاسخ گفتند: "هنوز به قدر كفايت سخت نشدهايم.
سحر
تمام "امن يجيب" های دلم را
گره زده ام به کلماتت
و روانــہ ی آسمان کرده ام
من مطمئنم
خدا تو را براي دلم نگــہ می دارد...
سحر
عمیق ترین درد زندگی دل بستن به کسی است، که بدانی به تو تعلق ندارد